۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت پانزدهم.کاهنان و دینفروشان. اسماعیل وفا یغمائی



غروب پانزدهم
قصرها ارامشگاه پيكرهاي ظلم و ظلمت
و معابدآرامشگاه جان ظلم و ظلمت‌اند
در آغاز چشمه سار زلال بود
و اينك تاريكي و تعفن است


و در غروب پانزدهمين روز بار ديگر پرنده كوچك و ببر مهربان در خاموشي من پديدار شدند ومن كه تائودا باشم از پرنده ي كوچك كاهنان را پرسيدم و پرنده ي كوچك در نور آبي رنگ خويش محو و آشكار شد، گوئي كه در درون من، گوئي صداي من بود كه در درون من، و مرا فرا مي گرفت و چنين گفت:
تائودا! از فراز زمان‌ها و مكان‌هاي بسيار پرواز كرده ام، اقليم ها را ديده ام، و بر گاهواره ها و گورهاي شهرهاي فراوان‌درنگ كرده ام.
تائودا! بر رودهاي خون و درياهاي اشك ، و نورها و ظلمت ها گذشته ام ، و دردرون غارهاي تاريك كوچك، و معابد عظيم كاهنان را نظاره كرده ام ،و مردماني را به شماره ريگهاي بيابانهاي «ناگيا» كه در ابرهاي تاريك كلام كاهنان بخار شده بودند، و اينك استخوانهائي سرد و پوسيده اند، ديده ام.
تائودا! من اينك از سفرهاي بسيار بازگشته، و در درون تو لختي درنگ كرده ام و كاهنان را باز مي گويم.
تائودا !حاكمان كالبد ظلم و ظلمت، و كاهنان جان ظلم و ظلمتند، پس قصرها آرامشگاه پيكرهاي ظلم و ظلمت، و معابد آرامشگاه روح ظلم و ظلمت اند.
تائودا! در آغاز چشمه سار زلال بود و اينك تاريكي و تعفن است.
تائودا! آدمي در اعتقاد خويش آغاز مي شود و پايان مي پذيرد و كاهنان آن كهن ماران‌اند كه از سپيده دم تا سپيده دم، اعتقاد آدميان را بلعيده و آن را به زهرتن خويش بدل مي كنند، و سپس آن را دوباره در رگ جان مردمان فرو مي ريزند.
تائودا! آنكس كه زهر كاهنان را در رگ خود يافت يا هلاك شد و يا خود به ماري زهر اگين بدل گرديد.
تائودا !من كه پرنده‌ي‌كوچك باشم بر زمانهاي بسيار گذشته ام.
تائودا! در زير بالهاي من بسيار كالبدهاي ستم كه فرو ريخت و استخوانهاي جباران كه چون پاره‌ هاي سنگهادر اعماق اقيانوس زمان محو شد.
تائودا! روح ستم اما زنده ماند و بر خود گوشت و استخوان نو روياند و دوباره زندگي آغاز كرد.
تائودا !اي بسا روح ستم كه كالبد سپيده دم و عدالت را دارد و نفسهاي آن تاريكي و ظلم مي زايد.
تائودا! مرد خردمند تمامت بي پايان را مي ستايد و حقيقت را مهتر خويش مي داند، بي خرد اما نياز حقارت خود، را به سجده ي معبود كاهنان فريبكار مي رود تا در ارتفاع بت ها كوتاه قامتي خود را فراموش كند، و گودالهاي تهي روح خود را ازسايه ها ي مسموم پر سازد.
تائودا! بي خرد آنچه را كه از آن تهي ست ازكاهنان ميجويد و بينائي خود را از دست مي دهد .
تائودا! كاهنان مناديان سرشاري ها و بينائي هايند و خود تهي ترين و نابينا ترين اند.
تائودا ! از بسياري راهروان معابد ظلمت هراس مدار، و از تنهائي فرزانه غمگين مباش، و از آنكه ترا كافر بخوانند، و چون ددان به بيشه زارها برانند چهره در هم مكش.
تائودا! كافر آن نيست كه خدايان ابلهان را انكار مي‌كند، كافر آنست كه خدايان ابلهان را گردن نهد، و از افقهاي عظيم حقيقت روي بر تابد.
تائودا! من بر معابد بسيار گذشته ام و بسيار مردمان را ديده ام كه خاموشند و سخن مي گويند و سخن مي گويند و خاموشند و هنوز كلام باقي ست.
تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت چهاردهم. گناه. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان. بخش سیزدهم. جنون. اسماعیل وفا یغمایی ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.اسماعیل وفا. بخش دوازدهم. بهشت و دوزخ///تائودا پرنده کوچک ببر مهربان ..ادامه عشق. .قسمت یازدهم ..///..تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.عشق.قسمت دهم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت نهم. ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هشتم. ///.تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هفتم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت ششم ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت پنجم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت چهارم.////پرنده كوچك، ببرمهربان‌و‌ تائودا . مقدمه و قسمت اول.////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت دوم. ////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت سوم س

هیچ نظری موجود نیست: