۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

در رهائی از میان فک تمساح وپس از آن.اسماعیل وفا یغمایی

در رهائی از میان فک تمساح وپس از آن
یادداشت روز اسماعیل وفا یغمایی
اسماعيل وفا يغمايي
سی و شش مجاهد به گروگان گرفته شده پس از هفتاد روز از میان فک تمساح رهائی یافتند و به میان یارانشان در اشرف باز گشتند و اعتصاب غذا پایان یافت. مبارک باد. بقول فرخی سیستانی:
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را هر زمان هر روز جشنی باد و نوروزی
اصطلاح فک تمساح را برای این به کار میبرم که در میان حیوانات درنده، رهائی از میان فک تمساح تقریبا محال است. فک تمساح بسیار نیرومند تر از فک درندگانی چون شیر و ببر و حتی کوسه است. در میان تمساح ها  ، تمساح آمریکائی و مصری درنده ترینها هستند اما وقتی تمساح، تمساح حکومتی ایرانی - عراقی باشد یعنی وقتی یکی از فکهای این تمساح را رژیم ولایت فقیه و دیگری را عوامل وابسته به ولایت فقیه نمایندگی کنند، یعنی در حقیقت دو تمساح در یک تمساح، کار مشکل تر خواهد بود، اما سی و شش گروگان مجاهد به مدد یک اعتصاب غذای سراسری و انبوه فعالیتهای بین المللی سرانجام از میان فکهای تمساح نجات یافتند ودر جدال و مبارزه خونینی که به طور قاطع از سی خرداد سال هزار و سیصد و شصت تا همین امروز میان رژیم ملایان ومجاهدین و شورا ادامه دارد پیروزی دیگری بر چند صد پیروزی افزوده شد و اعتصابیون به فرمان خانم رجوی اعتصاب غذا را شکستند.
این که می گویم چند صد پیروزی ، نه به طنز است و نه به طعن که نه بر سر طنز و طعنم و نه از پیروزیهای مجاهدین برآخوندهای پلید متاسف، که بدون شک این ماجرا یک پیروزی مهم است و کاریست کارستان، اما در ادامه یاداشت اشاره خواهم کرد که آیا این پیروزی گامی در نزدیک شدن به یک مقصد استراتژیک پیروزمند هست، یا اینکه در یک رفت و برگشت، و پس از یک جدال خونین و شهادت شماری از مجاهدین در زیر ضربات چماق و گلوله،  هنوز در نقطه قبل از این پیروزی و  حتی در نقطه ای قبل از آن، در کام خطرات و در کنار تمساح خون آشام ولایت ایستاده ایم و در همین جاست که همراه با تبریک به پیروزمندان این مبارزه و آرزوی موفقیتهای بیشتر برای مجاهدین، به دوستان و قلمزنان گرانمایه ای که  در جشن پیروزی آنقدر بر طبل شادی می کوبند و در شیپور مسرت میدمند  که خرناسه های تمساح ولایت فقیه تشنه گوشت و خون مجاهدین اشرف قابل شنیدن نمیشود میخواهم بگویم که:
بجاست در طریق مروت و رفاقت و دلسوزی واقعی به این مساله نیز توجه کنند که هنوز هم پس از این پیروزی،  هم تمساح با فکهای دو گانه اش وجود دارد، هم مرداب و مانداب شرایط سیاسی پیرامون تمساح وجود دارد و هم وضعیت بین المللی و بیرگی و منافع جهانداران و جهانخواران، که خود مجاهدین بهتر از هر کسی چند و چون آن را درک می کنند، به نظر من شروع و پایان موفقیت آمیز اعتصاب غذای دیگر را مورد تردید قرار میدهد بنابراین در فضائی که عجالتا تمساح ولایت  خو گرفته به دریدن و بلعیدن مجاهدین، طعمه خود را از دست داده باید از فرصت سود برد و راه چاره ای درست برای بدست آوردن یک پیروزی و سپس پیروزیهائی که مقصد اصلی را در فاصله نزدیکتری قرار دهد پیدا کرد، مثال میزنم.
کوهنوردی  که مقصد اصلی او مثلا فتح قله هیمالایا است در مسیر حرکت خود به سوی قله، عبور از هر دامنه و قله و با نزدیک شدن به سوی قله یعنی مقصد برگی بر دفتر پیروزی خود می افزاید. در این مسیر قله هیمالایا یعنی اورست، «مقصد استراتژیک» کوهنورد، عبور از هر صخره و دامنه «پیروزی های تاکتیکی» ، کل مسیر انتخاب شده «راه استراتژیک» و سرانجام فتح قله «پیروزی استراتژیک» اوست. در حقیقت مقوله نزدیک شدن به قله است که معنای پیروزی و شکست تاکتیکی و استراتژیک را مشخص می کند اما اگر بر اثر توفان و بهمن و سُر خوردن و حمله حیوانات وحشی کوهنورد مجبور شود  هر چند روز یا چند ساعت یکباربه عقب باز گردد و یا به دره ای پرتاب شود و با تلاش فراوان از دره خود را بیرون کشد و در نقطه قبلی و یا عقب تر از آن قرار گیرد علیرغم تلاشهای حماسی و قهرمانانه می توان آن را یک پیروزی در حل مشکل به حساب آورد ولی نمیتوان آن را یک پیروزی تاکتیکی ویا چنانکه گاهی خوشخیالانه و در گریز از واقعیت، اعلام میشود یک چرخش تاریخساز صد و هشتاد درجه ای  دانست.
به نظر من رهائی از فک تمساح ولایت بدون شک یک پیروزی قهرمانانه است و شایسته تبریک بخصوص به زنان و مردانی که دلاورانه با اعتصاب غذا یارانشان را نجات دادند می باشد. اما در گام بعدی و با توجه به اشاراتی که کردم و برای پیروزیهای واقعی تر باید استراتژی مجاهدین در عراق کنونی در روزها و ماههای آینده، هم در رابطه با شرایط خود مجاهدین، هم در رابطه با شرایط حاکم بر عراق و مواضع اربابان جهاندار، و هم در رابطه با شرایط داخل ایران و جنبشی که نام سبز بر خود دارد توضیح داده شود و در روشنائی قرار گیرد تا بتوان هم تحرکات و مواضع مجاهدین و شورا را به طور سیاسی و نه فقط ایدئولوزیک فهمید، هم آن را برای سئوال کنندگان غیر ایدئولوزیک توضیح داد و هم با شناخت درست به مجاهدین یاری رساند.بجز این و بجز یک انتخاب و یک حرکت درست، تردید نکنیم که:
 هم تمساح دو باره حمله خواهد کرد و هم یک بحران، بحرانی که می تواند فراتر از استراتژی و تمام قدرت و نیروی معنوی رهبری دو گانه مجاهدین، و نیز ذوب شدگی مجاهدین از کوره های متعدد انقلاب عبور کرده، ابعادی ایدئولوزیک و تشکیلاتی داشته باشد خود را نشان خواهد داد. به امید سلامت هر چه بیشتر مجاهدین و شورا و برون رفت این جنبش سی ساله از دام خطرات بعنوان بخشی ارجمند از جنبش بزرگ مردم ایران در مقابله با ولایت فقیه.
  .
اسماعیل وفا یغمایی
هشتم اوت 2009

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

ننگ و نفرت بر قاتلان فرزندان مجاهد و مبارز مردم ایران. اسماعیل وفا یغمائی


 


ننگ و نفرت بر قاتلان فرزندان مجاهد و مبارز مردم ایران. اسماعیل وفا یغمائی
در راههای تلخ تازیانه و توفان وتیغ
در راههای تبر و تیر باران و تبعید
در راههای طلب و طعنه وتهمت
در راههای راهها از پس راهها و دوباره راهها
در راههای چاه ها از پس چاه ها و دوباره چاهها
در راههای پر مه بی مهر و بی ماه و بی محبت
در راههائی که در دو سویش هزار بار جنگیدید
هزار بار کشته شدید
هزار بار خود را به خاک سپردید
و هزار بار بر گورهای خود گریستید و برخاستید
گوشتتان را ،بر آتش فروزان از چربی تان کباب کردند
و اینک قصابانند قصابانند قصابان
هنوز گرسنه وبا معده های شهوتزده و سیری ناپذیر
در دوسوی و هزار سوی جهان
بی هیچ شرمی از خالق و مخلوق
در انتظار به نیش کشیدن آخرین تکه های استخوانهاتان
قرارگاه اشرف که با مجاهدان و مبارزان خلع سلاح شده اش توسط نیروهای آمریکا تبدیل به «شهر اشرف» شد دوباره آماج وحشیانه ترین کشتارهاست.
جنایات مالکی و کسانی که بر سینه رزمندگان بی سلاحی که اکثرشان، باز ماندگان چند ده هزار کشتار شده در مسلخ «جمهوری اسلامی» و «ولایت فقیه» اند،مردان و زنانی که یا از نسل پاکباز آرمانگرای سالهای چهل تا شصت هستند [و یا در پی این نسل پا به راه نهاده اند و به سودای آزادی سالیان دراز خون دل خورده اند] بی شک ننگین و سیاه وضد بشری  است.خامنه ای بی شک جنایتکار است. کسانی که چراغ سبز داده اند جانی اند. کسی در این ها شک نمیکند.
صدها سایت و رسانه و شخصیت سیاسی و اجتماعی، فرخوان و اطلاعیه داده اند،سازمانها، شخصیتها، وکلا، وزرا،و.... دستشان مریزاد. قبل از این نیز دو باروفکر میکنم مجموعا بیشتر از دو بار این کشتار تکرار شد واعلامیه ها  همدردی ها بدینسان بود که دستشان مریزاد . بدون شک در آینده  از آنجا که «زمینه»  جنایت و جود داردو«قاتلان» بر مسند قدرتند،  «زمان» جنایت فرا خواهد رسید و مثلث جانیان بازهم  جنایت خواهند کرد ، اگر نه مالکی ، «مالکیی دیگر»، و«خامنه ای»، در سایه دستور خواهند داد «چراغ سبز دهندگان» چراغ سبز خواهند داد و بازهم تفنگها شلیک خواهند کرد و «زنان و مردان مجاهد» در مظلومیت و بی پناهیی به مراتب دردناکتر از دوران حسین ابن علی به خاک خواهند افتاد، که عاشورا چند روز بود و نه سی سال، وباز «اعلامیه ها و اطلاعیه ها» تکرار خواهند شد و «تسلیتها» تکرار خواهند شد و «تکرارها» تکرار خواهند شد!
 آیا تنها به اینها باید دلخوش بود و در فاصله بین دو جنایت چیزی قابل فکر وجود ندارد؟ آیا صحبت دیگری جز تسلیت و اطلاعیه نمیتوان انجام داد؟ و انتقاد از این و آن که این چرا اطلاعیه داد و آن نداد، و آن چرا سخت اطلاعیه داد و این شل، باید بسنده کرد؟ آیا مثلا به این جبرسیاسی یا ایدئولوژیک یا تاریخی  باید تن داد که فرزندان ملت ایران همینطوربی سلاح و بی پناه و در چنگال دشمن ایرانی و غیر ایرانی سر بریده شوند که این سرنوشت آنانست! و با این سر بریدنها شرافت ملت ایران حفظ میشود و راه استراتژیک جنبش ملت ایران و آزادی و دموکراسی گشوده میشود؟ یا میشود در آنسوی پرده های خون و احساسات سئوالات دیگری را نیز دید و شنید و به زمینه ای اندیشید که به مالکی و خامنه ای و حامیانشان اجازه میدهد کشتار کنند و خون بریزند و بنوشند، آیا این زمینه را نیز آنان بوجود آورده اند یا این جبر تاریخ و انقلاب است و اراده الهی بازهم بر این است تا  در آغاز خونین قرن بیست و یکم و بپایان رسیدن انبعاث رسولان و امامان دوازده گانه شیعه، باز هم به سنت ابراهیم خلیل  ابوالانبیا، با قربانی در پی قربانی وخروشانتر شدن رود خون و دریای خون، فراتر از هر منطق سیاسی، راه تحول برای نه تنها ملت ایران بل جهان را بگشاید.
 اگر این چنین است و فراتر از هر منطق سیاسی و فلسفی و در مداری فراتر از مدارهای انسان زمینی راهی هست که بر این مهر تائید مینهد چرا نباید اعلام شود؟ که با این اعلام: باید چشم بر افقی گشود که همه چیز در آن افق  نه چنین است که ما خاک و خاکستر  نشینان  حقیرمیپنداریم.
 من بعنوان یک شاعر و نویسنده در میان پناهندگان ایرانی، متنفر از «جمهوری اسلامی و ولایت ننگین فقیه»، و به عنوان کسی که خدا، آزادی و حیات و شرافت و کرامت انسانی را بعنوان برترین ارزشها و ناموس زندگی و فراتر از هر مکتب و مذهبی قبول دارد، و نیز کسی که از سال پنجاه و سه تا هشتاد و چهار بمدت سی و یکسال در میان ویا در کنار این فرزندان ملت گذرانده ودر آستانه شصت سالگی هیچ توشه ای جز مهر میهن و ملت خود ندارد، از پرپر شدن فرزندان مجاهد و مبارز مردم ایران در اشرف  داغ بر دل دارم وقاتلان رنگارنگ آنان را شایسته لعنت خدا و نفرت مردم میدانم. در رابطه با این کشتارها قبل از این در چند نوشته و شعر حرفهایم را زده و پیش بینی های خود را کرده ام. در شرایط حاضر چنان اندوهگین و هنوز فرسوده از بیماری ماههای گذشته هستم که سودای سخنم نیست و عجالتا به دوباره ارائه کردن همان نوشته های گذشته کفایت میکنم و آرزو میکنم پیش و بیش ازمن و ما آنان که سکاندارنند اندیشه کنند و بر آنچه شایسته روشن شدنست نور بیفشانند که فرصت تنگ است و مالکی و خامنه ای و  قاتلان هستند تا بازهم بکشند.
درود بر فرزندان رشید مردم ایران در قرارگاه اشرف
درود برروانهای پاک شهیدان رگبارهای جنایت و تزویر
سرنگون باد جمهوری ننگین خامنه ای و راه و رسم عفونت بارولایت فقیه
اسماعیل وفا یغمایی
دهم آوریل 2011

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

به بهانه سخنان دکتر هزار خانی و سخنی با خانم رجوی

به بهانه سخنان دکتر هزار خانی و سخنی با خانم رجوی
اسماعیل وفا یغمائی

....اندرین سوگ گران بیکران آیا
صد هزاران،لردها و پارلمانترها  
صاحبان چند میلیون خط و امضا
صبحگاهان در عزای کشتگان ظلم
قهوه خود را ننوشیدئند؟
جامه اندوه پوشیدند؟
اشکی آیا هیچ از چشمان اوباما فرو غلتید؟
بانوی فرهیخته مادام هیلاری
کرده ایا سوگواری؟
بر فراز پارلمانهای اروپا بیرقی دیدیم باری؟
ای دریغا ! ای دریغا !نی
باز ما ماندیم وجوی خون فرزندانمان جاری به رود خون
باز ما ماندیم جوی خون فرزندانمان جاری به رود خون
باز ما ماندیم جوی خون فرزندانمان جاری به رود خون
(از شعر منتشر نشده کاروان.نگارنده)
دکتر منوچهر هزار خانی، عضو قدیمی و برجسته شورا و روشنفکر ارجمندی که اهل درد و مسئولیت است درمجلس بزرگداشت کشتگان ظلم خامنه ای و مالکی  و شهیدان مجاهدین سخنانی ایراد کرده که شایسته تامل است.این سخنان بصورت نوشتاری نیز منتشر شده است و من آنرا خواندم. تا جائی که من متوجه شدم ، هزارخانی بر تغییر شرایط تاکید کرده است. او اشاره کرده در کشتار اول و فشارهای قبل، شاید تصور میشد که قضایا از سر بی تجربگی بوده و راه آشتی باز است ولی این بار مالکی با ساز و برگ بمیدان آمده و اعلان جنگ نموده است.
 دکتر هزار خانی به اجمال سخن گفته ولی من اینطور میفهمم که مالکی تائید طرف سوم یعنی ارباب بزرگ یا جناح موثر آن را برای کشتار داشته است و در شرایطی که امثال کدیوربمثابه ملای مثلا سبزنگران خروج مجاهدین از لیست تروریسم هستند و دوستان مجاهدین در انتظاررای مثبت جهانداران برای خروج مجاهدین از لیست، و فعالیتهای دیپلماتیک مجاهدین و خانم رجوی در اوج و هر روز اعلامیه های حمایت این پارلمانتر و آن و کیل و شمار زیادی از وکلا که بقول خودشان جمع عظیمی از ساکنان زمین را نمایندگی میکنند منتشر میشود ناگهان کشتار مجاهدین بی سلاح به وحشیانه ترین شکل ممکن شروع میشود و به شقاوتبار ترین شکلی باز هم خون جمعی که عمری را در رنج و شکنج سپری کرده اند بر زمین میریزد.
از عکس العملها با خبریم. تقریبا همه موافقان و مخالفان، و نه دشمنان مجاهدین اعلام همدردی کردند و این کشتار را محکوم کردند. هواداران خارجی و دیپلماتیک مجاهدین هم همینطور، عکس العمل خود مجاهدین که این روزها در برخورد خانم رجوی خلاصه میشود مثل اکثر اوقات عاطفی و ایدئولوژیک و فلسفی بود و بیشتر به کار فضای درون سازمانی میاید تا دنیای بیرون از مجاهدین. در سخنانی که خانم رجوی ایراد کرد،با تکیه بر عاشورائی بودن و سخن از فدیه های مسعود و کار زار کبیر واینکه جنگ با دست خالی معیار حقانیت است و امثال این سخنان روشنائی کافی بر این مساله نیفکند که با تمام اینها و با این تغییر در کشتار و بمیدان آمدن مالکی با چراغ سبزجهانداران طرح آینده چیست و چه باید کرد؟
سئوالات روی میز علیرغم دردناک بودن آنها چندان پیچیده نیست. برخی از سئوالات اینهاست.
اگر وضعیت تغییر کرده است و دشمن خونخوار سه گانه برای کشتار و کشتارها دندان تیز کرده است طرح آینده چیست؟
- آیا با زهم امید بستن به دیپلماسی قبلی کار ساز است؟
-آیا فارغ از دیپلماسی، شما واقعا حائز چنان شرایطی در داخل ایران هستید که از کشتار چند ده مجاهد و کشتارهای آینده هراسی ندارید و بدون تردید با چیزهائی که ما نمی دانیم و شما میدانید برد با شماست و پیروزمندانه به ایران و تهران وارد میشوید و شکاکان شرمنده خواهند شد؟
- آیا فارغ از خوب و بد شرایط و فراتر از دنیای سیاست وتغییر و تلاش برای پیروزی دست آخر بر پایه تئوری عاشورائی می خواهید بمانید و دسته دسته یا یکباره به شهادت برسید و داستان را به باور خودتان به پایان و کمال برسانید و باز هم به باور خودتان ردپائی جاودان از خود برای بشریت معاصر و اینده باقی بگذارید. اگر این چنین است لطفا اعلام کرده و تکلیف را روشن کنید.
آیا و بسا ایا های دیگر که برای حامیان شما و بسیاری از مخالفان اندیشه شما  که در عین حال کشتار و ظلم به مجاهدین را نمی خواهند،مطرح است و باید پاسخ داده شود.
شما البته حق دارید راه خود را بروید.برای من محل تردید نیست که اکثریت پیروان شما و مجاهدین انقلاب کرده آماده جنگیدن با دست خالی و شهادتند.اینها چه به تبع بیست سال کار مداوم ایدئولوزی و تئوری آقای رجوی که در سال پنجاه و هشت ودر همان جلسات آغاز «طلاقهای جمعی» و به تعبیر سازمانی «فدای عواطف خانوادگی برای رهائی ملت ایران»،  اعلام کرد «برای جنگیدن با خمینی در من  ذوب شوید»، و چه به تبع شرایط و نیروی روحیه جمعی شجاعانه آماده ی مرگند. شما نیز سالهاست که منادیگر این هستید. در آن جلسات منهم چند سالی تا هنگام جدائی از سازمان مجاهدین، حضور داشتم ولی مرگ تمام قضیه نیست. بقول سیمون دو بوار همه میمیرند ، انسان از لحظه تولد محکوم به مرگ است فقط تاریخ اجرای حکم دیر و زود دارد.ما همه چه با مرگ معمولی و چه به ضرب گلوله یا طناب دار و یا هر چیز دیگرمیمیریم، ولی گویا در آغاز راه بحث، بحث اعتلای حیات بود و نه فقط شجاعانه مردن،در این ماجرا سالیان دراز بحث، بحث آزادی و دموکراسی و ایران در مسیر یک تلاش سیاسی و انقلابی درست روی میز بود و پیروزی مردم، و نه فقط مرگ شجاعانه و در خون غلتیدن در پی خون غلتیدن
....گیرم از هر موجه ای فواره زد آتشفشان هول خیز خون
گیرم اینسان و بدین راه و روش این رود خون همسنگ دریا شد
گیرم از خون شهیدان سرخ دریائی به هرجا باز پیدا شد
هان زجوی خون ز رود خون ز دریاها و اقیانوس  خون ما را چه حاصل
تا که کشتی را بر این دریا نه پیدا،
راه در دریای ملت نقشی ازمیهن  به ساحل.
(از شعر منتشر نشده کاروان.از نگارنده)
و نیز باید توجه داشته باشید که حقانیت در عرصه سیاسی از خطوط سیاسی درست و پایگاه اجتماعی و ... بیرون میاید و نه فقط با دست خالی در مقابل تانک و توپ به شهادت رسیدن و امروز سئوال این است که این خطوط در آینده چیست تااین شهادتها معنائی ملی و اجتماعی و نه فقط عاشورائی داشته باشد بگذرم از اینکه معنای عاشورا و کار حسین ابن علی در چهارده قرن قبل و در فاصله چند روز و نه سی سال برای  همه در روشنائی کامل قرار داشت و مثل روزگار کنونی سئوال بر نمی انگیخت. ولی اکنون و پس از این جنایت هولناک و افقی که در برابرست و بعنوان نیروئی که علیرغم همه چیز یک سانتیمتر از آلترناتیو بودن و سرنگون کردن کوتاه نیامده بایست به این سئوالات و امثال اینها پاسخ دهید و افق را روشن کنید.باور کنید در دنیای بیرون از جهان درونسازمانی عمیقا ایدئولوزیک مجاهدین، فعال شدن پتانسیل بخش عظیمی از ایرانیان که علیرغم همه چیز محبت مبارزان و مجاهدان را در دل دارند در گرو پاسخهاست و باور کنید فقط دوباره به خاک و خون غلتیدن چند ده مجاهد مظلوم پاسخگوی ابهامات نیست وبقول شما دست خالی به جنگ تانک رفتن و بر خاک افتادن برای بدنه اجتماعی، نمی تواند کافی باشد.شما میگوئید آلترناتیو و تنها آلترناتیو برای تمام ایران هستید و لاجرم به باور خودتان  نماینده همه هستید، پس طبعا مخاطب و نیز پاسخگوی تمام باید باشید. امیدوارم نوشته ناکافی و شتابزده من به اندازه کافی روشن باشد.
دوازده آوریل 2011