
غروب پنجمخير قانون حيات است
كه از آن زندگي مي جوشد
وشر پايمال كردن قانون حيات
كه جام هاي اندوه و شرنگ را به گردش در مي آورد
و در غروب پنجمين روز پرنده ي كوچك و ببر مهربان بار ديگردرخاموشي من پديدار شدند و من كه تائودا باشم از پرنده ي كوچك خير را پر سيدم و شر را و پرنده ي كوچك در نور آبي رنگ خويش محو وآشكار شد، گوئي كه در درون من،گوئي صداي من بود در درون من و مرا فرا گرفت و چنين گفت:
تائودا ! آدمي را خيري ست و شري ، جانوران را خيريست و شري .و گياهان و درختان را خيري ست و شري.
تائودا! خير و شر را معياريست كه همانا حيات است.
تائودا! خير همان قانون حيات است كه از آن زندگي مي جوشد و شر همان پايمال كردن قانون حيات است كه جام هاي اندوه و شرنگ را به گردش در مي آورد.
تائودا ! اگرآدمي وجانورودرخت و گياه بر زمين نبود خير را معنائي نبود و خير عين شر و شر عين خير بود.
تائودا! در ستاره ي خاموش سنگ شده همه چيز خاموش است زيرا معيار حيات خاموش است و حيات با نگاه آدمي و جانور و درخت و گياه ادراك مي شود.
تائودا دردايره ي زيست آدميان سيل و زلزله و توفان و فوران كوهها شرند زيرا قانون حيات را پايمال مي كنند ، اين همه اما شايد در دايره اي ديگر خيري را پديد آورند
تائودا! ظلم شر است ، خرافه شرست دروغ شرست و طمع شرست زيرا حيات را تاريك مي سازند همان گونه كه سوختن درخت زنده و ريختن خون جانور شرست زيرا درخت و جانور نيز در چرخه ي حيات وظيفه اي آشنا يا ناشناس را بر عهده دارند.
تائودا معيار خير و شر را از آسمانها مجوي. ساكنان آسمانها را كاري با قوانين زمين نيست.
تائودا معيارهاي آسمان انبوه زنجيرها و تاريكي ست و رسولان اين اقليم از دامان دريده ي ابرها و زهدان تندرها بر ما فرود نيامدند بل بر زمين زاده شدند و با معيارهاي زمين از تمامت بي پايان سخن راندند.
تائودا ! شر طبيعت مبهم اما زوال پذير و مهار شونده است شر انساني اما زاده ي حركت آدمي در دايره ي اختيار و اجبارست. شر انساني درياي خون و زنجيرهاست، دخمه هاي تاريكست و زبانهاي خاموش و كودكان بر راه مرده. شر انساني مرگ زيبائي و طراوتست و دگرگوني هولناك هستي در انديشه. شر انسانيت، بي پايانست از آن رو كه در آدمي مي بالد و در آدمي مي ميرد و آدمي بي پايانست.
تائودا با اين همه از پس دره هاي تاريك ظلم و كوههاي شر زندگي به راهي روشن خواهد رفت و شريران در شر خويش فنا خواهند شد. تائودا اين راه در درون زندگي ست وزندگي در درون خود بر اين راه گام خواهد زد
كه از آن زندگي مي جوشد
وشر پايمال كردن قانون حيات
كه جام هاي اندوه و شرنگ را به گردش در مي آورد
و در غروب پنجمين روز پرنده ي كوچك و ببر مهربان بار ديگردرخاموشي من پديدار شدند و من كه تائودا باشم از پرنده ي كوچك خير را پر سيدم و شر را و پرنده ي كوچك در نور آبي رنگ خويش محو وآشكار شد، گوئي كه در درون من،گوئي صداي من بود در درون من و مرا فرا گرفت و چنين گفت:
تائودا ! آدمي را خيري ست و شري ، جانوران را خيريست و شري .و گياهان و درختان را خيري ست و شري.
تائودا! خير و شر را معياريست كه همانا حيات است.
تائودا! خير همان قانون حيات است كه از آن زندگي مي جوشد و شر همان پايمال كردن قانون حيات است كه جام هاي اندوه و شرنگ را به گردش در مي آورد.
تائودا ! اگرآدمي وجانورودرخت و گياه بر زمين نبود خير را معنائي نبود و خير عين شر و شر عين خير بود.
تائودا! در ستاره ي خاموش سنگ شده همه چيز خاموش است زيرا معيار حيات خاموش است و حيات با نگاه آدمي و جانور و درخت و گياه ادراك مي شود.
تائودا دردايره ي زيست آدميان سيل و زلزله و توفان و فوران كوهها شرند زيرا قانون حيات را پايمال مي كنند ، اين همه اما شايد در دايره اي ديگر خيري را پديد آورند
تائودا! ظلم شر است ، خرافه شرست دروغ شرست و طمع شرست زيرا حيات را تاريك مي سازند همان گونه كه سوختن درخت زنده و ريختن خون جانور شرست زيرا درخت و جانور نيز در چرخه ي حيات وظيفه اي آشنا يا ناشناس را بر عهده دارند.
تائودا معيار خير و شر را از آسمانها مجوي. ساكنان آسمانها را كاري با قوانين زمين نيست.
تائودا معيارهاي آسمان انبوه زنجيرها و تاريكي ست و رسولان اين اقليم از دامان دريده ي ابرها و زهدان تندرها بر ما فرود نيامدند بل بر زمين زاده شدند و با معيارهاي زمين از تمامت بي پايان سخن راندند.
تائودا ! شر طبيعت مبهم اما زوال پذير و مهار شونده است شر انساني اما زاده ي حركت آدمي در دايره ي اختيار و اجبارست. شر انساني درياي خون و زنجيرهاست، دخمه هاي تاريكست و زبانهاي خاموش و كودكان بر راه مرده. شر انساني مرگ زيبائي و طراوتست و دگرگوني هولناك هستي در انديشه. شر انسانيت، بي پايانست از آن رو كه در آدمي مي بالد و در آدمي مي ميرد و آدمي بي پايانست.
تائودا با اين همه از پس دره هاي تاريك ظلم و كوههاي شر زندگي به راهي روشن خواهد رفت و شريران در شر خويش فنا خواهند شد. تائودا اين راه در درون زندگي ست وزندگي در درون خود بر اين راه گام خواهد زد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر