۱۳۸۶ مهر ۱۰, سه‌شنبه

رمضان آمد و افطارم از آن

رمضان آمد
شاطر عباس صبوحی قمی

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آري افطار ِ ُرطب در رمضان مستحب است
روز ِ ماه ِ رمضان زلف ميفشان كه فقيه
بخورد روزهً خود را به گماني كه شب است
زير ِ لب وقت ِ نوشتن همه كَس نقطه نهد
اين عجب نقطهً خال ِ تو به بالاي لب است
يارب اين نقطهً لب را كه به بالا بنهاد
نقطه هرجا غلط افتاد چشيدن ادب است
منعم از عشق كُند زاهد و آگه نبود
شهرت عشق ِ من از ملك ِ عجم تا عرب است
عشق آن است كه از روي ِ حقيقت باشد
هر كه را عشق مَجازي است ، حمال الحطب است
گر صبوحي به وصال ِ رُخ ِ جانان جان داد
سودن ِ چهره به خاك ِ سر ِ كويش ادب است
__________________________________غزل رمضان
اسماعیل وفا یغمایی
به اقتباس از غزل شاطر عباس صبوحی
ميهن من چو سراسر همه ىروز شب است
نيمروز ار كه خورد روزه كسى، كى عجب است
نيست چيزى به سرا تا كه خورم، روزه ميا
كه ترا گربخورم ، نزد خدا مستحب است
روزه داريم نه از نان كه ز «آزادى» و «عشق» ـ
ـدور مانديم و زاين، گرسِنه جان در تعب است
پاره شد رشته ى تسبيح شريعت اى شيخ
كه سر رشته به دستان فقيهى جلب است
گشت پامال تجاوز همه ى هستى خلق
همچنان حضرت آخوند زشهوت عزب است
نيست عيبى كه مر اين خلق خدائى دارد
يادلى در شبى از شوق به شور و شغب است
نيست عيبى كه در ايران شده اين دين، فابريك
يا كه اين، تحفه ى تاريخى قومى عرب است
مشكل ازفوج فقيهان سراپا شكمى است
كه يكى از «جبل آمل» دگرى از «حلب» است
گله اى تشنه، كه مى نوشد و مى بلعد و باز
همچنان دست و دهانش طلب اندر طلب است
ساقيا شادى آينده بده باده ى سرخ
گر چه صد قافله ى خون جگر در عقب است
كه رسد باز« وفا» را رمضانى كه در آن
رطب تازه ى افطارش از آن لعل لب است
دوازده اکتبردو هزار و پنج
مجموعه منتشر شده در رسالت کبوتر و سیب

هیچ نظری موجود نیست: