۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

افسانه بابا نوئل


افسانه بابانوئل از کجا آغاز شد
برگرديم به ۱۷۰۰ سال پيش. در ساحل جنوبی ترکيه امروز بقايای يک شهر باستانی هستش شهری به اسم مايرا که زادگاه بابانوئل ما، يعنی نيکولای قديس بوده است
در يک قسمت از اين شهر خانه های غار مانند وجود داشته که از صخره ها تراشيده شده بودن و قسمت ديگرش خانه های سنگی.
در اين شهر رومی ها حکومت می کردن و مسيحيان رو که اون زمان يک فرقه مخفی بودن سرکوب می کردن.
بابانوئلی که ما ازش حرف می زنيم و اينجا بهش سانتا کلاز می گن در اون شهر و در اون شرايط به دنيا می آد. فرانکو يک پژوهشگر ايتاليائی که رد پای بابانوئل رو دنبال کرده درباره اين شهر می گه:
اين شهر باستانی سرشار از احساسات مذهبی مسيحيه. جائيه که کارهای خير نيکولا سر زبانها افتاد و بعدها بصورت مراسم کريسمس مثل کادو گذاشتن زير درخت کاج رواج پيدا کرد. اينجا بود که ۱۷۰۰ سال پيش در دور افتاده ترين گوشه امپراتوری روم افسانه بابانوئل زاده شد.
نيکولا یا همان بابانوئل
نيکولا در همون خردسالی پدر و مادرش را از دست می ده و ثروت زيادی رو براش به ارث می ذارن. نيکولا در سنين بالاتر به يک روحانی خير خواه شهرت پيدا می کنه.
کارهای خير نيکولا زبانزد مردم می شه. کارهای خيری که بعدأ جزو رسم و رسوم کريسمس امروزی می شه.
تاريخدانان معتقدن که رسم کادوهای کريسمس به يکی از کارهای خير نيکولا مربوط می شه. "نيکولای قديس باخبر می شه پدر فقيری در شهرش می خواد از فرط تنگدستی دخترانش رو بفروشه. نيکولا شبانه و مخفيانه از پنجره خانه اون مرد کيسه سکه ها ی طلا به داخل خونه می اندازه و فرار می کنه. شب سوم پدر فقير کمين می شينه و نيکولا رو شناسايی می کنه و دستش رو می شه."
کم کم نيکولا از يک روحانی به يک اسقف و بعد در زمان خودش به يک قديس نيکو کار مشهور می شه.
بابانوئل خیلی بداخلاق و با دست بزن بوده!!!
ولی برخلاف اين نيکو کاريش و برخلاف اونچه که در چهره بابانوئل امروز ديده می شه. نيکولای قديس يک مرد خوش اخلاق و خندان نبوده. کتک کاری نيکولا با يک اسقف همزمان خودش موضوع چندبن نقاشی قرون وسطی بوده.
از استخوانهايی که از نيکولا باقی مونده و امروز در زيارتگاهی در شهر باری در جنوب شرقی ايتاليا نگهداری می شه، آثار شکستگی روی صورتش ديده می شه که نشون می ده نيکولا در طول زندگيش دعواها و زد و خوردهای زيادی داشته.
بابانوئل به بیان دیگر ، افسانه اي از هلند
نام آمريكايي Santa Claus (بابانوئل)، از افسانه هلندي Sinter Kiaas الهام گرفته شده است كه در قرن هفدهم توسط مهاجران هلندي به نيويورك آورده شد. در اوايل سال،۱۷۷۳ يك روزنامه آمريكايي اين اسم را به صورت St.A Claus بيان كرد، اما در سال۱۸۰۹ يك نويسنده مشهور به نام «واشنگتن اروينگ» با نام مستعار Diedrich Knicker bocker كتابي به نام «تاريخ نيويورك» منتشر كرد كه در آن راجع به اسطوره هلندي Saint Nicholas مطالبي نوشته بود. او رسيدن فرد مقدسي را با سورتمه كه با وسيله «پيتر مشكي» همراهي مي شود، در روز عيد اطلاع داد.
بابانوئل آمریکایی می شود
اما آمريكايي شدن Saint Nick به سال۱۸۲۳ برمي گردد. در آن زمان، شاعري به نام «كلمنت كلارك مور» شعري به نام «ملاقاتي از سنت نيكولاس» سرود كه بيشتر مردم آن را با نام «شب قبل از كريسمس» به ياد مي آورند.
«كلارك مور» در شعر خود حتي به گوزنهاي شمالي و رفتار و حركات بابانوئل هم اشاراتي كرد؛ اينكه بابانوئل سوسو مي زند، مي خندد و يا حتي با سر تصديق مي كند. او بابانوئل را چنين توصيف كرد كه «از دودكش خانه ها پايين مي آيد.» حتي عبارت «انگشت خود را كنار بيني نگه مي دارد» در كتاب اروينگ منتشر شده است. يك نقاش آمريكايي به نام «توماس سنت» تصوير بابانوئل را كشيد و آن تصوير از سال۱۸۶۰ تا ۱۸۸۰ در نسخه كريسمس مجله هارپر منتشر مي شد.
خلق بابانوئل در عصرجدید
اما تصوير انساني بابانوئل (نه در اشعار مور كه اورا جن فرض كرده است) در سال۱۹۳۱ در تصاوير تبليغاتي كوكاكولا كشيده شد.
در نسخه هاي مدرن، تنها كارگردان كارگاه اسباب بازي او را جن ها تشكيل مي دهند. «رادولف» نهمين گوزن شمالي بابانوئل با بيني براق و قرمز خود در سال۱۹۳۹ توسط تبليغات شركت مونتكومري خلق شد.
در نگاه به ريشه هاي تاريخي بابانوئل بايد عميقاً به گذشته برگرديم. بابانوئلي كه ما مي شناسيم مخلوطي از افسانه هاي مختلف و موجودات اساطيري و خيالي است.
روايت ديگر بابانوئل
روايت ديگر بابانوئل مربوط به اسقف نيكولاس از ازمير تركيه است. نيكولاس در قرن چهارم زندگي مي كرد و بسيار ثروتمند بود. او هميشه به بچه هاي فقير كمك مي كرد و با گذاشتن هدايايي در كنار پنجره، آنها را خوشحال مي كرد. كليساهاي ارتدوكس بعدها براي او والايي قايل شدند و حتي قديمي ترين كليساهاي روسيه به نام وي ثبت شد. به همين سبب ششم دسامبر را به نام سنت نيكولاس، فردي كه پشتيبان بچه هاست، نامگذاري كردند. در نواحي مركزي و شمالي آلمان به سنت نيكولاس der Weinachrsmann گفتند، در انگلستان پدر كريسمس ناميده شد و راه خود را همراه مهاجران هلندي به اشعار شاعران شمال آمريكا طي كرد و بابانوئل لقب گرفت
او با ريش سفيد و لباسهاي قرمز و كلاه منگوله دار خود، در شب قبل از كريسمس با سورتمه اي كه توسط هشت گوزن كشيده مي شود، از دودكشها پايين مي آيد و هداياي خود را در جورابهاي بچه ها كه به ديوار شومينه آويزان است، قرار مي دهد.
در مورد درخت كريسمس
۱ـ عده اي معتقدند كه تاريخچه درخت كريسمس از آلمان شروع مي شود. درختهاي هميشه سبز، نماينده زندگي هستند. در كريسمس زماني كه تولد مسيح جشن گرفته مي شود، درختها را به خانه مي آورند و تزيين مي كنند، نشاني از زندگي مسيح باشد و نشان دهند كه مسيح هنوز به زندگي ادامه مي دهد. در ابتدا كه اعياد كريسمس نامگذاري شد، اين درخت را «درخت مسيح» مي ناميدند و بعدها نام آن به درخت كريسمس تبديل شد.
۲ـ در دوران باستان، افراد درخت هميشه بهار را در ۲۱دسامبر (كوتاهترين روز سال) به خانه ها مي آوردند تا با برگهاي آن به خورشيد اداي احترام كنند.
۳ـ بعضي معتقدند تزيين درخت از سنت «يول لاگ» شروع شده است. سنتي كه بيش از صدها سال قدمت دارد، از بريتانياي كبير شروع شد و به اروپا هم سرايت كرد. طبق اين سنت همه اعضاي خانواده براي روز كريسمس تنه درختي را به خانه مي آورند تا آن را بسوزانند. بعدها اين سنت تبديل به خرافات شد. آنها بر اين باور بودند كه اگر تنه درخت با يك كبريت آتش بگيرد، خوش يمن نخواهد بود. عده اي هم معتقدند درخت را بايد با ذغال و خاكستر باقيمانده از سال قبل سوزاند تا خانه در امان بماند. اما مردم اسپانيا باور دارند كه با سوزاندن اين كنده ها، روح شيطان از بين خواهد رفت. عده اي ديگر تنه درخت را با گل و سوزن تزيين كردند و بدين ترتيب درخت كريسمس شكل گرفت. ۴ـ در بسياري از كشورها، صدها سال پيش مردم خانه هاي خود را با برگ درخت هميشه سبز تزيين مي كردند و شاخه هاي آن را براي دور نگه داشتن ارواح و جادوگران درخانه آويزان مي كردند.
درمورد جسد و چهره واقعی بابانوئل
در برنامه مستند شبکه۲ بی بی سی که درباره بازسازی چهره واقعی بابانوئل بود. جمجه نيکولای قديس بررسی شد.
جمجمه ای که به همراه بقيه استخوانهای بدنش در يک تابوت بزرگ سنگی قرار داره و هيچکس حق ديدن يا دست زدن به اون رو نداره. فقط ۵۰ سال پيش اجازه داده شد که مورد تحقيق علمی قرار بگيره و الان فقط عکس و نقشه اندازه های اون در دست هستش.
کارولين ويکنسون در منچستر بريتانيا:" ما از عکسها و اندازه های دقيقی که ۵۰ سال پيش از جمجمه سنت نيکولا در دست داريم، تونستيم شکل سه بعدی جمجمه رو با کامپيوتر بازسازی کنيم. کامپيوتر با بررسی برآمدگی های استخوان، ماهيچه های صورت اين جمجمه رو بازسازی می کنه.
الان می بينم که استخوان دماغ اين جمجمه پريدگی داره يعنی يک زمانی دماغ نيکولای قديس با يک ضربه از طرف چپ شکسته و کج شده.
استخوانهای نيکولای قديس قرن سه ميلادی که در طول تاريخ به شخصيت بابانوئل تبديل شده. بعد از مرگش در کليسايی در شهر خودش پتارا نگهداری می شده و گفته می شه که از استخوانهای اون چيزی شبيه به گلاب ساطع می شده. گلابی که کشيشان کليسا در بطری های کوچک می ريختند و به زائران می فروختند.
اين استخوانها در قرن۱۱ ميلادی بوسيله ملوانان ايتاليايی دزديده می شه و به کليسا و زيارتگاه امروزيش در شهر باری آورده می شه. اين استخوانها هنوز اونجاست و هنوز تصور می شه که از خودشون مايعی معطری بيرون می دن.
بر سر بابانوئل چه آمد
فرانکو محقق ايتاليايی که داستان زندگی بابانوئل و در نتيجه نيکولای قديس رو دنبال می کنه در اينباره می گه:" من خوشحالم که استخوانهای نيکولای قديس تا امروز در ايتاليا هستش حداقل بکل مفقودنشده ولی خوب درعين حال از اينکه اين استخوانها از کليسای اصليش بوسيله ملوانهای ايتاليايی دزديده شده شرمنده هستم. شايد اگر استخوانها به ايتاليا آورده نمی شد هيچوقت افسانه بابانوئل متولد نمی شد و خيلی از رسم و رسوم کريسمس بوجود نمی آمد."
نيکولا با کريسمس يکی شد؟
اليستر مک گراث از دانشگاه آکسفورد:" پيروان آئين پروتستان که مخالف سرسخته خرافات مذهبی بودن، روی افسانه سازی های که درباره نيکولای قديس شده بود خيلی حساسيت به خرج دادن. و جشنهای مذهبی مربوط به اين قديس رو ممنوع کردن، از جمله جشن ۶ دسامبر که مربوط به نيکولای قديس بود."
"ولی مردم آنقدر به نيکولا و افسانه بابانوئل علاقه پيدا کرده بودن که روز تولدش رو با روز تولد مسيح يکی کردن تا به اون بهانه جشنهای مربوط به اين قديس همراه کريسمس برگزار بشه، و از بين نره."
افسانه نيکولای قديس به تدريج تغيير شکل داد و تصويری که ازش در نقاشی ها کشيده می شد ديگه از حالت يک قديس خارج بود.
در قرن ۱۸ ميلادی نيکولای قديس رو به شکل يک کوتوله خندان نقاشی کردن و در قرن ۱۹نقاشی به اسم توماس نکست( nexet ) اين شخصيت رو به شکل يک پيرمرد خندان ترسيم کرد و در قرن ۲۰ شرکت نوشابه سازی کوکاکولا تصوير بابانوئل رو که دو قرن پيشتر نقاشی شده بود رو با تبليغاتش جهانی کرد.
رسوم امروزی کريسمس
يکی از رسوم امروزی کريسمس که بخاطر نقل انتقال استخوانهای نيکولا به ايتاليا باب شده، گذاشتن شيرينی يا کادو در جورابهای رنگی که معمولا به شومينه ميخ می کنن يا به درخت کريسمس می بندن.
در قرن ۱۲ ميلادی راهبه های فرانسوی بعد از رفتن به زيارتگاه باری تحت تأثير اين قديس قرار می گيرن و به تقليد از اون ميوه و خشکبار و آجيل در جوراب پر می کنند و شبانه در خانه فقيران می گذارن.
آیا این واقعیت داره
ولی هنوز استخوانهای نيکولای قديس معجزه می کنه و الان در کليسای باری، شيلنگ باريکی به داخل حفره ای درتابوت سنگی نيکولا وارد شده و از اون قطره قطره مايعی به داخل يک بطری کوچک ريخته می شه.
بابانوئل نابود نشه
در برنامه مستند بی بی سی برای اولين بار بعد از ۵۰ سال دوربين کوچکی رو وارد قبرکردن تا بتونن داخلش رو ببينند.
فرانکو:" استخوانها کاملا سياه شده و بخاطر رطوبت شديد، داخل تابوت سنگی داره پودر می شه. در قبر آب جمع شده و شايد تا ۱۰۰ سال ديگه اين استخوانها کلا پودر بشه و از بين بره. اين آخرين بازمانده بابانوئل هستش که به بشريت تعلق داره. بايد تا ديرتر نشده نجاتشون بديم."
http://blog.360.yahoo.com/blog-t7a.eYg3erQpcFEhfpHxnRUJ10pg?p=50
Sunday December 23, 2007 - 11:47pm (IRST)

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

غروب هشتم.اسماعیل وفا

غروب هشتم
آزادي همان نام پنهان زندگي ست
و مرگ. سرد شدن جسم نيست
بل مرگ آزادي ست

بخش هشتم از مجموعه منتشر نشده:تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان
اسماعیل وفا
و در غروب هشتمين روز پرنده ي كوچك و ببر مهربان بار ديگر در خاموشي من پديدار شدند و من كه تائودا باشم از پرنده ي كوچك آزادي را پر سيدم و پرنده ي كوچك در نور آبي رنگ خويش محو و آشكار شد گوئي كه در درون من گوئي كه صداي من بود كه در درون من و مرا فرا مي‌گرفت و چنين گفت:
تائودا ! نخستين راز آزادي خروج از گورهاي كهن و قلعه هاي فرو ريخته و مردابهاي بويناك است، آنجا كه آتش برخاسته از استخوانهاي كاهنان سومري و جادوگران و حكيمان كلداني فانوس راه منادياني شد كه از دفترهاي‌شان شعله هاي دوزخ زبانه ميكشد و خداي‌شان گوگرد مي پراكند و هراس مي‌آفريند و وجودش نفي آزادي ست. و دريغا كه كسي نمي انديشد.
تائودا ! آن‌كه آزاده است نخست تمام جامه هاي فاخر و مقدس و عطر‌اگين گذشتگان را بدور مي افكند و عريان مي شود ، عريان چون آفتاب و درخت و دريا و باد ، و تا آفتاب بر او بتابد و درخت با او سخن بگويد و دريا او را بشويد و باد هواهاي تازه به او آورد.
تائودا ! مرد عريان را در اين منزل نه آئيني ست و نه اعتقادي و نه تمايلي. تنها هست ، چون كودكي زاده شده از مادر.
تائودا ! چون عريان شوي و مردابها و گورها و قلعه هاي كهن را وداع كني هزاران شبح خوف و هول با الواح بشارت و وحشت از آسمان فرود مي آيند و از زمين فرا مي روند و هزاران خداگردا گرد تو چون گردبادي تاريك و خوف آور تنوره خواهند كشيد تا ترا به تاريكي هاي گذشته باز گردانند.
تائودا !بايست و مهراس! آنان وجود ندارند و از درون تو بر تو مي بارند. آزاد باش‌و استوار بمان! ،از نو زاده شو ، شاهد تولد خويشتن باش، از نو اختيار كن! وبالهاي روشن خود را درافقهائي ديگر بگشاي .
تائودا1 چون از بت هائي كه در درون تو سر بر مي آورند جدا گردي آزادي را در خواهي يافت.
تائودا! در اين جاست كه كفر مقدس نخستين گام عصيان، عصيان مقدس نخستين گام آزادي و آزادي منت پذير معرفت جدا شده از بت ها و بتكده هاي رنگين است.
تائودا !پهناور و گسترده باش و تمام جهان را چون زيباترين محبوب در آغوش گير و اين آزادي در انديشيدن است.
تائودا! تن خود را ميازار و از رفتارهاي ناشايست بر كنار و آن را نيرومند بدار و از گنجهاي پنجگانه خود آن چنان كه بايد استفاده كن.اعتدال را رعايت كن و گاه تا سختي ها را تاب آوري بر خويش سخت گير و گاه خود را گستردگي ده و خويش را بنواز و خود در ميان اين دو رها باش و اين آزادي تن توست.
تائودا آزادي انديشه و آزادي تن اما تماي آزادي نيست ، آدمي را از زيستن در ميان آدميان گريزي نيست. پس آزادي انديشه و تن تو در جدال با آزادي انديشه و تن ديگران خواهد بود.
تائودا !در هر شهر به آن آزادي كه بيش از همه با آزادي هاي كوچك در موافقت است دل سپار و به خاطر آن حتي از آزادي خويش بگذر و حتي بمير.
تائودا آزادي معيار معيار هاست از آن آئين كه آزادي را پايمال مي كند روي بتاب و از خدائي كه مناديگر آزادي نيست بگريزو اگردر معرفت خود به يقين رسيدي كه كسي خون ازادي را مي ريزد او را
مرده بپندار و در انديشه ي شمشير و آوارگي و مرگ باش.
تائودا! آزادي نان است و خانه و آب خنك كوهسار ها، آزادي صداي سازهاست و پرواز پرندگان و وگذر گله ها و رويش گندمزارها و درخشش سيب و انگور در پرتو ماهتاب و آفتاب. آزادي زيبائي زنان و مردان و كودكان ست صداي بوسه هاست و طلوع ماه از نيزارهاو احساس زلال مسافري كه ميداند راه خالي از خطر است. آزادي خرد است و معرفت شعرست و دل انگيزترين حكايت، رونق بستانها و كارگاهها و شادي شهرها و دهكده هاست و صداي دف و ساز جشن ها.
تائودا !آزادي بلوغ انسانيت است و مرگ توحش. آزادي همان نام پنهان زندگي ست و مرگ سرد شدن جسم نيست بلكه مرگ آزاديست و در حاليكه مردمان تنفس مي كنند .
تائودا با آزادي زندگي كن و به خاطر آزادي بمير و كلام هنوز باقي ست .

۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

فتوای شیخ و دخترکان شش ساله




فتوای شیخ و دخترکان شش ساله
اسماعیل وفا
سؤال: آیا در اسلا م کسب لذت جنسی از دختر کمتر از شش ساله مجاز است یا نه ؟ این فتوا و جواب آن ازسایت آیه الله العظما سید محمد صادق روحانی است . بخوانید و ببینید که جواب چیست
بعد التحریر. اسماعیل وفا
البته آخوندهای بچه گرا!! و پیروان صدیقشان با دستاویزو قیاس ازدواج سید المرسلین و خاتم النبیین، پیامبر گرامی و عظیم الشان اسلام(ص)وعقد عایشه (ع) در سن شش سالگی عایشه (ع) و پنجاه و دو سالگی خاتم النبیا (ص) ، و ازدواج در سن نه سالگی این فتواها ی شرم آوررا می دهند در حالیکه قوانین هزار و چهار صد سال قبل و ازدواج یک پیامبر اولوالعظم بی نظیر و مانند را که خاتم الانبیا است و یک میلیارد پیرو دارد،و وجود مکتب و مرامش باعث انواع خیر و برکات برای عالم بشری بخصوص در اقصی نقاط عالم منجمله خاور میانه و آسیا و افریقا شده و میشود، فقط خداوند و خود رسول از اسرارش اگاه است نمی توان امروزه روز قیاس گرفت وبجان بچه های شش ساله مردم افتاد که فرموده شده اول من قاس الشیطان(لعنه الله علی اولادها و اصحابها) اولین کسی که قیاس نمود شیطان است.اسناد در این باره زیادست که می توانید یکی از آنها را ملاحظه بفرمائید.در ضمن باید توجه داشته باشید ملاها و پیروانشان حتی می خواهند آن سنت هزار و چهار صد سال قبل را هم که رسول بزرگوار در سن شش سالگی به دلائلی که بر عقول ناقص بشری نامعلوم است و نامعلوم هم خواهد بود با عایشه ازدواج فرمود و در نه سالگی او را به خانه برد زیر پا گذاشته و به دختران کمتر از شش سال نظر دارند که این کار نقض صریح و روشن سنت نبوی در ازدواج با عایشه در سن نه سالگی کامل می باشد، بدتر از فتوای آیه الله روحانی البته حکم بنیادگذار جمهوری اسلامی در کتاب ، تحریر الوسیله، ج 3، ص 430 مسأله 12 است که متاسفانه ما قبل از اینکه ایشان به ایران نزول اجلال بفرمایند نرفتیم و نخواندیم که سمبل یک مکتب و انقلاب در باره دریدن دخترکان خردسال می فرمایند(كسيكه زوجه اى كمتر از نه سال دارد وطى (بر وزن اسب، در لغت بمعنای پامال کردن و در اصطلاح فقهی رابطه جنسی کامل از نوع ملا پسند، یعنی بمعنای کامل پایمال کردن و سپوختن زن) او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما ساير كام گيريها از قبيل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ (به آبرومندانه ترین معنی یعنی لاس زدن جنسی که از معنای دقیق کلمه شرمم می آید ) اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطى کند اگر افضاء نکرده باشد بغير از گناه چيزى بر او نيست ، و اگر کرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يکى کرده باشد و يا مجراى حيض و غائط او را يکى کرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لکن در صورت دوم حکم بنابر احتياط است و در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بيرون نمى شود در نتيجه همه احکام زوجيت بر او مترتب مى شود يعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد، و نمى تواند پنجمين زن دائم بگيرد و ازدواجش با خواهر آن زن بر او حرام است و همچنين ساير احکام ، و بر او واجب است مادامى که آن زنده است مخارجش را بپردازد. هر چند طلاقش داده باشد، بلکه هر چند که آن زن بعد از طلاق شوهرى ديگرى انتخاب کرده باشد که بنابر احتياط بايد افضا کننده نفقه او را بدهد، بلکه اين حکم خالى از قوت نيست ، و نيز بر او واجب است ديه افضا را که ديه قتل است بآن زن بپردازد اگر آن زن آزاد است نصف ديه مرد را با مهريه ايکه معين شده و بخاطر عقد دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نه سال با او جماع کند و او را افضاء نمايد حرام ابدى نمى شود و ديه بگردنش نمى آيد، لکن نزديکتر به احتياط آن است که مادامى که آن زن زنده است نفقه اش را بدهد هر چند که بنا بر اقوى واجب نيست » .) ملاحظه می کنید که چه صحنه شگفتی است که یک نره خرشهوتزده مجنون بیرحم چهل پنجاه شصت ساله مومن به رساله آقا،و با صد کیلو وزن!به سراغ بچه ای چهار پنج کیلوئی برود که تازه شیر مادرش را خورده و می خواهد چرتی بزند و در قنداق خودش بی سر خر و فارغ از فتوای ملا جیشی بکند، که دچار بلیه حمله شوهر می شود. در اینجا کار به بچه شیر خواره هم میرسد و نیز توجه داشته باشید بر اساس آمار تا کنون حدود هفتصد هزار دختر و دختر بچه ایرانی قبل از رسیدن به سن قانونی و بمدد همین احکام شرعی به ازدواج مردان بزرگسال در آمده و هیچ فریاد رسی هم برای آنان نبوده است.براستی غضب خدا و رسول ودوازده امام و چهارده معصوم و تمام مسلمانان بر ناقضین سنت نبوی باد و نیز امید است تمام مسلمانان در پایه ها و مبانی تئوریک و تاریخی و ذهنی یعنی چنانکه در یاداشتک سی و چهارم عرض کردم در مورد سر کلفت قضیه مذهب مقداری تدبر و تامل بفرمایند که مطلقا شوخی نداریم و وقتش است که البته دین و مذهب خودمان را به طور شخصی داشته باشیم ولی گاماس گاماس و عصا زنان هم که شده به سوی لائیسیته و جدائی دین از دولت برویم که اقلا دختربچه های شیر خواره مان بتوانند پس از انکه شیر مادرشان را خوردند در سایه دولتی لائیک و رئیس جمهوری که هم مبانی دموکراسی را درست و حسابی می شناسد وبه مبانی دموکراسی بطور واقعی پایبند است و هم اسلام عاطفی مردم را از اسلام مدعی حکومت وباز گرداننده حق رهبری تفکیک می کند، چرتی بزنند و در قنداقشان با خیال راحت جیششان را بکنند. آمین یا رب العالمین.