چهار خرداد سالگرد تیرباران و جانباختن و شهادت بنیادگذاران سازمان مجاهدین و دو مجاهد دیگر در حکومت محمد رضاشاه است.از آن چهار خرداد تا این چهار خرداد سالها و سالها به ستایش و بزرگداشت این شهیدان گذشته است شهیدانی بنیادگذار که باعث فعل و انفعالات بسیار شدند و هم اکنون در کنار آنها چند ده هزار شهید دیگر آرمیده اند.شهدائی که خونشان در رود خروشان خون شهیدان فرو ریخته و نام اکثرشان را کسی نمیداند. شهادت بنیادگذاران مجاهدین انگیزه بسیاری در میان قشرهائی از جوانان مبارز و مذهبی ایجاد کرد، چهره شاه و حکومتش را منفور کرد، آبی از آبرو در جویبار تشیع و اسلامی که پسوند انقلابی را تازه شروع به یدک کشیدن کرده بود انداخت، و بسیاری تغییر و تحولات ایجاد کرد. در سرنوشت خود من نیز بعنوان یک تن از نسل جوان سالهای پنجاه تاثیری جدی گذاشت. در دانشکده میدانستند که من شعر میگویم و یکی از سمپاتهای مجاهدین در هنگام کوهنوردی از من خواست شعری و ترانه ای برای شهیدان بنیادگذار بگویم و سرانجام کار این شد که سرود چهار خرداد را که بعدها در سال 1358 با تنظیم استاد تجویدی اجرا شد در کوههای دهبار در اطراف مشهد سرودم. خود من نیز در پی این نوع فعالیتها، فعالیت سیاسی را شروع کردم و چندی بعد به زندان شاه افتادم و راهی را شروع کردم که سی هشت سال است در مراحل مختلف آن دارم قدم میزنم و فکر میکنم آن شروع تاپایان زندگی مرا نیز رقم زد.
شهادت مجاهدان بنیاد گذار اگر چه از زاویه برخی تحلیلها سراپا خیرو اراده الهی بود اما باعث برخی عوارض نیز شد که بد نیست با درود به روان آنها اشاره ای نیز به این عوارض بشود. جان باختن بنیاد گذاران در مقابل جوخه اعدام سازمانی را که میبایست هنوز پایه و ستون خود را از زوایای مختلف و منجمله تفکر سیاسی و مذهبی و اجتماعی و...استوار و پخته تر کند ، بخصوص با از دست دادن پایه گذارانش در معرض رشد عارضه ای قرار داد که در سال 54 شاهد رشد آن و تقریبا متلاشی شدن سازمان مجاهدین بودیم. در کنار این در حصار خون فرو ریخته بنیادگذاران و سپس شهدای پس از آنان فضائی چنان پر تقدس و پر راز و رمز و پر حرمت پیرامون آنان و بلافاصله سازمان و تشکیلات بخصوص با توجه به روانشناختی دنیای مذهب و تشیع ایجاد شد که هرچه بیشتر در طول سالیان افکار و اندیشه ها را بخصوص در حیطه اعضا و هواداران از نگاهی ناقدانه حتی نقد اندیشه و تفکر بنیادگذاران! که ضرورت کار مبارزاتی سیاسی حتی با تکیه بر تفکر مذهبی است دور کرد و در مقابل به فضای ستایش و حرمت و پذیرش دامن زد، مقوله ای که خود در دنیای سیاست و مبارزه سخت عارضه زا و سرانجام چه در طول مبارزه و چه در صورت پیروزی خطرناک است. بنیاد گذاران با شهادتشان تبدیل به سازمان شدند و بجای انسانها ،تشکیلات حرمتی انسانی- خدائی پیداکرد. فراوان و هزاران بار شنیدیم که گفته میشد: سازمان فکر میکند! سازمان دستور داده است! سازمان تصمیم گرفته است!و.... سازمان ....، این سازمان حامل نیروی روحانی و تقدس خرد کننده و مقاومت ناپذیر و در پوشش خونهای فرو ریخته بنیاد گذاران همان حنیف و سعید و بدیع زادگانی بود که بدون بودن آنان میتاخت و جلو میرفت و روزگاری بمدد همین نیرو و تقدس سازمانیافته و جامد شده، حداقل از زاویه ای در دستان محمد تقی شهرام و هم فکرانش بنیادها را در هم کوبید و فرو ریخت در حالیکه هنوز زمامداران بر مذهب شوریده از نیروی تقدس مذهبی منجمد شده ای که زمام ان را داشتند استفاده میکردند و این نیروی مقدس غیر انسانی شده آنچنان که زمامداران میخواستند میتاخت و میکوفت. میتوانیم تصور کنیم که اگر بنیادگذاران مانده بودند بسیاری اتفاقات که افتاده نمی افتاد و بسیاری اتفاقات که نیفتاده اتفاق می افتاد. میبینید که دارم غیب میگویم! ولی میدانم اگر بنیادگذاران مجاهدین بیشتر زیسته بودند و بجای ستوده شدن پس از خود و سر کشیدن دیوارهای تقدسی که اگر چه آنها در برکشیدنشان نقشی نداشتند ولی عوارضش را من و ما به نفع دیگران دریافتیم، هم اکنون نه عارضه سال پنجاه و چهار را درپشت سر داشتیم و نه ماجراهای سالهای بعد را و نه اکنون سی امین منزل راه سی ساله ای را دور از میهن در حال طی کردن بودیم.اگر آنان نرفته بودند حد اقل میتوانستیم نفسی برآوریم و دور از جهانی سراپا تقدس و قویا شکننده یکدیگر را نقد کنیم و در کنار هم باشیم.سخن بسیار است وتوان بیش نوشتن نیست. روان شهیدان شاد باد و خرد یار برجای ماندگان. اسماعیل وفا یغمایی چهار خرداد 1390
۲ نظر:
مطلبی کوتاه ولی پر محتوا. امیدوارم نویسنده سالهای سال زنده باشد تا با درس گیری از اندیشه ها و تجربیات او شاهد فنا شدن نسلهای آینده نباشیم۰
جناب یغمایی شما که تازگی ها طرفدار شاه و رضا شاه شده اید دیگر برای چه نوشته های قدیمی تان را هی توی بوق میکنید . خودتان هم بخوبی میدانید که شکست های مجاهدین دلیلش اشکالات تشکیلاتی و رهبری نیست و ربطی به این هم ندارد که رهبران و بنیانگذاران اولیه رفتند . دلیل مشخص اش جماعت آخوند است که روی همه قاتلان و دجالان و بربرها را سفید کرده اند ولی گویا شما هی عمد دارید که به هربهانه ای به همین مجاهدینی هم که مانده اند نیش و کنایه ای نثار کنید و نوشته های قدیمی خودتان را به رخ بکشید و یا سرودهایی را که زمانی سرودید و دیگر کمترین اعتقادی به آنها ندارید با چماقی بکنید برسر مجاهدین . همین مجاهدینی که مانده اند و می جنگند را با ده ها شعر و نوشته و مطالب دیگران دارید شلاق کش میکنید و هی از مجاهدین شهید سخن میگوئید . واقعا که شما هم دیگر زده اید به سیم آخر . خودتان به خوبی میدانید و می فهمید که درمجاهدین چیزی عوض نشده است . و همان ها هستند این شما هستید که حتی رضا شاه برایتان شده است قهرمان ملی . و سلطنت طلب ها یکسره زیر منبرتان هورا میکشند . حداقل با خودتان رو راست باشید و دروغ به خورد دیگران ندهید
ارسال یک نظر