در بدرقه مادلین سنکوئن. امانوئل
زنی که زیبائی خدا و عشق راپراکند
مادلین سنکوئن، امانوئل(کلمه خواهر را به کار نمی برم زیرا نمی خواهم نام او را در کنار یک تابوی جنسی عصر نئندرتالها قرار دهم )پس از نود و نه سال و یازده ماه زندگی رفت وزمین ما را خالی تر کرد واقعا خالی تر کرد. این را با اندوه می گویم و در حاشیه خیابان و نشسته بر نیمکتی در کنار پارکی کوچک این یاداشت را می نویسم.در دنیائی که فرهنگ که نه، هرزابهای گندناک کاپیتالیسم افسار گسیخته و موجوداتی که زمام جهان ما را در دست دارند تلاش دارند جهان را تبدیل به تن! و فقط تن و انسانها را تبدیل به گوشت و پوست ودل و روده و پوست وپشم وچیزهائی از این قبیل بکنند و تا اندازه زیادی موفق شده اند وجود این آدمها غنیمتی است برای جهان. جلوی من در تابلوی تبلیغات روبروی پارک نان باگت را تبلیغ کرده اند. تبلیغی نیرومند و قوی و هوشیارانه. کنار تصویریک نان باگت نوشته اند «پنجاه سانتیمتر لذت» آدم بلافاصله می فهمد که مثل اکثر چیزها که تبلیغش با چاشنی سکس امیخته است نان باگت هم در آمیزشی نهانی و با هوشیاری فراوان با آلت تناسلی جنس نر در آمیخته است و تبلیغ شده است. گویا نان برای استعمال کردن است و نه فرو نشاندن گرسنگی.نه نان چیز بدی است و نه سکس که هردو از کار سازهای زندگی اند.بدون نان نمیشود زنده ماند و بدون مکانیزم سکس آدم نمیتواند زیبائی جفتش را بنوشد و از آن خود کند و در ادامه بقای نسل را تضمین کند ولی اینکه برای تبلیغ نان ازسکس استفاده شود و نان و رجولیت اغراق شده یعنی پنجاه سانتیمتری در هم آمیزندکاری است که از خداوندان فرهنگ سود و سرمایه بر می آید و این است هرزابه!.از این نمونه ها خروار خروار تولید می شود و فرو میریزد و به مغزها نشت می کند وآدم اگر حواسش نباشد تبدیل می شود به تن و فقط تن و دل و روده و گوشت و پوست و پشم و مو و این وسط ازچیزی به اسم روح و انسانیت و معنویت ،مقوله ای که هم سیاست و هم مذهب معمول و بازیچه سیاست آلوده اش کرده اند و بد جوری هم آلوده اش کرده اند خبری نیست و در جنگلی از گوشت و پوست و پشم حفاظت شده و ترمیم شده آدم اکثر اوقات نمی داند با کی دارد حرف میزند و آیا در زیر این گوشت و پوست و پشم شیک و سازمان یافته و زنده چیزی فراتر از اینها وجود دارد یا ندارد . فاجعه وقتی بیشتر قابل لمس می شود که آدم خودش را در آینه می بیند ومی اندیشد ایا من هم به همین بلای رو به گسترش دچار نشده ام؟ و در این معرکه است که وجود کسانی چون آبه پیر و مادلین سنکوئن، امانوئل، غنیمتی است. آنها که روح و جان متعالی فرهنگ و پیام معنویت را که عشق و انسانیت است بدون آلودن به بامبولهای سیاسی روز که از مذهب و مقولات مذهبی برای مقاصد روز مثل دستمال توالت یا کاپوت، یا چماقی برای له کردن سر این و آن ویا خنجری برای دریدن استفاده می کنند در یافتند و اعلام کردند.مدتها قبل روزی در کشاکشهای ذهنی با خودم فکر کردم همانطور که زمین ما داری گودالهای بسیار عظیم و تهی از آبی بود که بعدها تبدیل به اقیانوسهای کبیر و اطلس و آرام و... شدند گویا در روان نهان و عمق اندیشه انسان هم گودالهای عظیمی عظیم تر از اقیانوسهای خاک وجود دارد که باید با بارانهای بارنده معنوی پرشوند و وموج بزنند تا آدم بتواند واقعا آدم بشود. یعنی انسان دارای ظرفیتهای جدی و واقعی معنوی و روحی است .این گودالها و ژرفاها را مذاهب در طول قرنها پر کرده اند. در ایران ما زرتشت هزار و چند صد سال این ژرفاها را انباشت بعد که اسلام آمد گودالها همان گودالها بود اما محتوایش را اسلام پر کرد و همین جاست که فارغ از مبارزه جدی و لازم در سطح روشنفکران، نمیشود در سطح عمومی و همگانی زیرآب مذهب خلق الله را با تمام عیوبش زد. شاید امثال من و ما به این توجه نداریم ولی متولیان مذهب این را می دانند و تا می توانند بر امواج این دریاها کشتی مرادشان را می رانند و تازه وقتی هم آبها را بوی گند و کثافت بر می دارد ضررش را بیشتر و باز هم مردم می کنند و نه متولیان.کار عظیم کسانی چون آبه پیر و امانوئل این بود که در حد امکانات خودشان این گودالهای اقیانوس آسا را با محتوای واقعی شان یعنی عشق و انسانیت پر کردند یعنی همان چیزی که می باید کار کرد اصلی مذهب و معنویت باشد و متاسفانه نیست. امانوئل زنی بزرگ و عاصی و دوستدار انسانیت و حقیقت و تابو شکن بود و فراتر از مذهب رسمی و پاپی که به آن وابسته بود بال و پر گشوده بود. اجازه استفاده از قرص ضد بارداری برای زنان و پیشنهاد ازدواج برای کشیشان از زمره این تابو شکنی ها بود. امانوئل در بلژیک به دنیا امد ولی او شهر وند جهان بود. مسیحی بود ولی سالها در میان مسلمانها زیست.یک قدیسه واقعی بود ولی بنیادش را بر لائیسیته بنا نمود.مرگ پدرش او را به دنیای راهبگی کشید ولی در تمام عمر و با اتکا به مرگ برای زندگی و زندگان مبارزه کرد او نه چپ بود و نه راست و بنیاد تفکرش را بر انسانیت بنا نهاد ولی مطمئنم که درخشش انسانیت فراتر از چپ و راست این زن از همن فردا موجب می شود هم چپها و هم راستها بیایند و ریش و سبیلشان را به تابوت امانوئل بمالند و برای خود اعتبار کسب کنند و اطلاعیه ها و اعلامیه های صد من یک غاز صادر کنند در حالیکه دمی برای درک اندرونه واقعی کار این زن بزرگ وقت نخواهند گذاشت . با در گذشت این زن جهان ما خالی تر شد و ما با دنیای گوشتی وکرمهای ضد چین و چروک پوست تن و چروک دهنده روان و قرصهائی که بر قدرت جنسی می افزاید و قدرت روحی را از بین می برد و غذاهائی که طول عمر را زیاد می کند و شامپوهائی که موها را پررنگ و پر پشت و عقل را کم رنگ وکم پشت میکند و آت و اشغالهائی از این فبیل تنها تر شدیم اما شاید فقدان این زن مقداری همه را به فکر فرو ببرد که یک انسان همانی که مولانا به دنبالش می گشت دیگر در دسترس ما نیست و ما چیزی را کم داریم. به احترام امانوئل و در برابر شکوه روح بزرگ و بیکران این زن برخیزیم و بایستیم و بر او درود بفرستیم و به او بیندیشیم
بیست اکتبردو هزار و هشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر