راستی جه خبر است؟
اسماعیل وفا یغمائی
شورش مردم تونس و فرارملک بن علی و عیال با یک تن و نیم طلا، زمین لرزه سیاسی غریبی ایجاد کرده است که از لیبی تا سوریه و اردن ومصر گرفته، تا الجزایر و احتمالا مراکش و بعد هم کشورهای اسلامی دیگر را میلرزاند. جهان اسلام مثل شیر در اعماق جنگل روزگاربه غرش در آمده است و دیکتاتورهائی که اکثرا رئیس جمهوردند ولی تمامشان شاهانی ریاکار و حقه باز، که گویا تخت قدرت به نشیمنگاهشان میخ پرچ شده است دارند زیر فشار مردم کوتاه می ایند. شور و غلغله غریبی بر پا شده است و باید رفت و کوشش کرد و دانست واقعا داردپس از سالیان دارد حلوای انقلاب و آزادی پخش میشود و یا دارند خر را با نمد داغ میکنند وعده ای فکر میکنند بساط سور و سات بر پاست و راستی راستی دارد انقلاب میشود .
واقع امر اینکه حضراتی که بر کشورهای مربوطه دارند حکم میرانند قدرت طلبانی فاسد و مفتخوارند که با اهل بیتشان رس ملتی را و ملتهائی را کشیده اند و در طرف دیگر مردم حق دارند و باید در برابر چنین الدنگهائی شورش کنند و بساطشان را جمع کنند اما تمام قضیه این نیست.
سی و دو سه سال قبل ما ایرانیان تجربه ایران را داریم. ایرانی که فرهنگ دو هزار و چند صد ساله اش نیمی ایرانی زرتشتی و نیمی ایرانی اسلامی بود و ملاهایش چند آب شسته تر از ملایان افغانستان و پاکستان و لبنان بودند و مصر. در فرجام یک انقلاب شاه رفت و شیخ آمد و حاصلش را همه می بینیم. متاسفانه بزرگانی!! همچون شاه خدا بیامرز ما، و نیز ملک حسین و ملک حسن و ملک اسد و ملک مبارک و ملک بن علی وملک صدام مرحوم (و به جور بردار بیگانه کشیده شده) و سایر ملکها، در کنار سایر خرابکاریهای قابل اغماض!! مثل کشتار مردم و دزدی و فساد و سرکوب ، خرابکاری بزرگشان این بود که با درو کردن همه جیز و همه کس در حیطه سیاست مانع رشد دم و دستگاه و نیرو و اپوزیسیونی شدند که خدای ناخواسته اگر روزی شورشی شد و فاتحه حکومت خوانده شد این اپوزیسیون و نیروی مردمی بتواند از زوال مملکت و افتادنش در چنگال ارتجاع و استبداد جلوگیری کند. دیکتاتورها یا اصلا به سقوط فکر نمی کنند و یا وقتی فکر کنند میگویند بعد ازما گور بابای همه!. مرحوم شاه ما! که از خیلی از ملکهای معاصر لیبرالتر بود، با به بند کشیدن مصدق و سد کردن راه او در 28 مرداد هم فاتحه حکومت خودش را خواند و هم راه را برای خمینی هموار کرد.مصدق نمی خواست سلطنت را وازگون کند بلکه میگفت شاه کار خودش را بکند و بگذارد قانون اساسی اجرا شود و سایر قضایا. در مملکتی که مصدق سرکوب میشود و شاه منفور، و اپوزیسیون فعالی وجود ندارد و یا زیر زمینی است بساط متشکل ملایان با ریشه های چند صد ساله و شبکه مساجد و تکایا و دهها هزار طلبه و دریائی از اعتقادات مذهبی تاریک و روشن میان مردم بیگناه! و جهل رنگ شده تاریخی، در کمین و مترصد فرصتند و این چنین حضرت امام با استقبال چند میلیونی وارد ایران میشود تا بکند آنچه را کرد.
حالا برویم سر سایر کشورها. ملک ها دارند درمیروند ولی چه کسانی میایند؟ در سرزمینهائی که مثل ایران، تشکلهای بجا مانده همان تشکلهای اسلامی متکی بر پیشینه تاریخی و اعتقادی مردم است و به اندازه کافی هم، مایه بحق و ناحق خود را در گریز مردم از کثافتکاریهای کاپیتالیسم و هرزابه های فرهنگی اش را در جان مردم تزریق کرده است چه جیزی در انتظار است؟ ما شاید نمیتوانیم در عرصه عمل کاری انجام دهیم ولی شناخت واقعیت چیز بدی نیست و اقلا میتوانیم بدانیم در جهنم روزگار چطور میتوان راه رفت و فکر کرد.
د رمصر که غول بزرگ این شورشهاست و اگرملک مبارک کله پاشود زمین لرزه سقوطش لرزه ها ایجاد خواهد کرد، اخوان المسلمینی ها با هشتاد نود سال سابقه متشکل ودر کمین اند و ریشه و مایه کافی هم دارند. اینان میخواهند یک حکومت اسلامی بر پایه شریعت ایجاد کنند و در این شورشها هم بشدت فعالند. جهادیستهای تروریست و بمب افکن هم هستند.مردم مصر با اسلام نرم و غیر متجاوز خود صحنه گردان اصلی شورشند ولی در سر بزنگاه تردید نکنیم تشکلها می توانند زمام خیلی از چیزها را در دست بگیرند.لائیسیته در مصر قدرت چندانی ندارد و اگر چه روشنفکرن مصری به آن عنایت دارند ولی در یک پایتخت بیست میلیونی با شیوخ قدرتمند الازهر و در غرش الله اکبرهای در هم آمیخته صدای لائیکها چقدر قدرت دارد با این وضع میتوان در کنار احسنت گفتنها و مرحباها به شورش ملت، کمی نگران هم بود.
این یک طرف قضیه است و طرف دیگر قضیه مساله رئیس کل جهان یعنی جهاندار بزرگ است که در این میان چه نقشی دارد؟در دوران مرحوم شاه از آنجا که بستن شال سبز اسلامی در مقابله با شوروی ضروری بود بزرگترین نیروی وابسته به جهاندار و سمبل آن شاه مورد بی مهری قرار گرفت و از جهات خارجی راه برای ورود امام راحل هموار شد. در جهان کنونی که گاه شصت پا به شقیقه ربط پیدا میکند ومثلا افغانستان با طالبانش و القاعده اش و بن لادنش که سابقه تاریخی اش با بزرگان نفت فروش و عضویتش در ارگانهای امنیتی جهاندار درخشانست، به آمریکا حمله میکند و برجهایش را میزند وبر اثراین فاجعه بجز افغانستان، معلوم نیست چرا صدام حسین لائیک و تنها دیکتاتور لائیک منطقه که ملایان را افسار زده بود و با فاندامانتالیسم و انتگریسم اسلامی میانه ای نداشت، بعد از ده سال تنبیه و تحریم مورد اتهام قرار میگیرد و راه برای حمله و اشغال عراق همراه میشود و جهاندار میخ اش را در قلب خاورمیانه میکوبد باید دید دیگ آش تازه ای که بار گذاشته شده از چه معجونهائی ترکیب شده است و آیا فقط و فقط انقلابست که دیگ را بار گذاشته یا چیزهای دیکری هم هست. ایا مقوله چین و قدرت عظیمش را در عرصه اقتصادی و سیاسی نمیتوان برای ارباب کنونی نگران کننده دانست و اینکه شال سبز دیگری باید به دور شکم مبارک بخشی از جهان اسلامی پیچیده شود؟ایا میتوان به اینده ای اندیشید که اسلام عزیز در کشورهای شورشی میخ مبارکش را کوبیده است و قانون شریعه و ملایان رنگارنگ دارند حکم میرانند ،باید دید در این میان سود و زیان اربابان جهاندار و جهانخوار که برای جهانداری و جهانخواری لحظه به لحظه فکرهای نو میکنند چگونه حکم میکند و آنها غافل نشسته اند تا مثلا انقلابیون کارها را جلو ببرند و جهانی عادلانه را به عالمیان پیشکش کنند یا در این میان مشغول کارهائی هستند. در جریان تونس ملک بن علی بدش نمی آمد که کله ملت را بکوبد ولی از نواحی غیب ندا رسید که طلاها را بردار و برو و کار را مشکلتر نکن و بن علی هم حرف شنوی کرد وحرف بزرگان را به گوش گرفت و رفت حالا باید دید در ادامه ماجرا چه رخ خواهد داد.
در دنیای اسلام کشوری و ملتی که با رنجی سی ساله نقاب از چهره ولایت اسلامی کنده و مردمش سراپا آماده اند تا حکومتی غیر مذهبی و دموکراتیک را بنا کنند ایران است، یعنی بزبان ساده و روشن تنها کشوری که اگر در آن شورش یا انقلاب بشود دولت شریعت پناه نخواهد برد ایران است ولی معلوم نیست چرا بطور جدی بزرگان عالم مددی نمیرسانند و فقط در این باره سر تکان میدهند ولی در سایر موارد دارند هم دل میسوزاند و هم دامن.ا ین مسائل فقیر را قدری تیره بین میکند و نگران که البته امیدوارم بدبینی من از سر اشتباه باشد و انشالله تعالی تمام کشورهای شورشی بعد از دفع ملوک خود به دموکراسی و و آزادی دست یابند و ایام خوششان اغاز شود. و دودی که بلند شده است از زیر دیگهای اش و حلوا و حلیم باشد و نه از نواحی دیگر و به علل دیگر. چهارم فوریه 2011 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر