موقعیت
امام حسین از مبارزه اش با یزید سرچشمه نمیگیرد بلکه در پایه ناشی ازامامت
اوست .ماجرای عاشورا در بسیاری موارد برموقعیت اصلی حسین ابن علی در
دستگاه امامت وقداست سایه می اندازد و این مساله را بطور ساده به ذهن می
آورد که گویا صرفا موقعیت و احترام او بخاطر جنگیدن با یزید بوده است و
میشود از این الگو برای تطابق با او استفاده نمود. مساله جنگیدن با ستم و
تلاش برای برقراری عدالت بدون تردید از بالاترین ارزشهاست ولی مساله موقعیت
امام حسین در میان شیعیان فراتر از ین حرفهاست و صرفاناشی از مبارزه او
نیست. ماه محرم است و این نوشته که بخش دوم تحقیق در تاریخ مقدس شیعه است
کمک می کند تا حقیقت را بهتر بشناسیم.......ادامه
تابلوي سوم (تابلوي امامت) : دور امامت و ولايت
…امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان ،و ستاره ايست راهنما در شدت تاريكيهاو رهگذر شهرها وكويرها و گرداب درياها، امام آب گواراي زمان تشنگي ، رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاكت است…
بخشي از سخنان امام هشتم شيعيان در مسجد مرو ،به نقل از اصول كافي جلد اول، كتاب الحجه.
بدون شناختن دورامامت و ولايت و معنا و مفهوم آن، تشيع از حيطه شناخت ما دور خواهد بود.در همين جا بايد تاكيد كنم بدون شناخت دور ولايت ما از مهمترين مقوله اي كه در درون وجدان مردم شيعه ايران قرنها كار كردهاي گوناگوني داشته و هنوز هم دارد بي خبر مى مانيم.
در ميان شاخه هاي مختلف روييده از اسلام چهار مكتب بزرگ اهل سنت ـ حنفي ، حنبلي ، مالكي ، شافعي ـ بر مقوله خلافت و انتخاب جانشينان پيامبر مهر تاييد زده اند، ولي تفكر شيعي پيرامون مقوله ولايت راهي ديگر در پيش گرفت، ومقوله امامت يا ولايت را نيز چون نبوت نه امري اعتباري بلگه امري حقيقي و از جانب خدا دانست.
اسناد مورد اعتقاد و استناد شيعه در مورد امامت و ولايت . در ميان شاخه اصلي و گسترده آن شيعه دوازده امامي ـ اثني عشري ـ و نيز دو شاخه ديگر. شيعه اسماعيلي وفاطمي فراوان و قابل توجه است. در ميان شيعيان به نحوي شگفت مقوله امامت و ولايت با نبوت در هم آميخته وقابل تفكيك نيست.
مقوله امامت در تشيع، تنها مقوله اي عاطفي و اينكه علي ابن ابيطالب نزديكترين يار و ياور و داماد پيامبر اسلام و…بوده است و لاجرم پس از پيامبر خلافت حق او بوده و پس از او حق فرزندان او . نيست و ابعاد گوناگون دارد.
ساده انديشي در اين باره و در جولانگاه باورهاي مذهبي كوچه و بازار به دنبال حقيقت گشتن، مارا به سر منزلي رهنمون خواهد شد كه نگاه شيعي به مقوله امامت و خلافت را پس از پيامبر، نگاهي غير دمكراتيك و سلطنت طلبانه و مبتني بر اصالت خون برآورد كرده و در كلاف ماجرائي عظيم و هزار ساله گم و گيج شده و از شناخت لايه هائي قابل توجه از تاريخ ايران ناتوان بمانيم.
در اين نگاه در بهترين حالت آن ،مي توان چنانكه در برخي تحليل و تفسيرهاي شبه ناسيوناليستي از تاريخ ايران در خارج كشور شايع است امامت و ولايت شيعي را تحت تاثير فرهنگ سلطنت سرنگون شده ساساني به دست اعراب مسلمان، مخالفت با اعراب و تئوري اصالت خون تجزيه و تحليل كرد و آن را هديه اي از طرف ايرانيان سركوب شده به شيعيان مخالف حكومتهاي اموي و عباسي، و علم كردن امامت در مقابل خلافت بر آورد كرد. واقعيت اين نيست و اگر هم بخواهيم در اين وادي جلو برويم به سر منزل امامت و ولايت شيعي و تنفسگاه قدرتمند ايدئولوژيك امامان شيعه ــ حقيقت تشييع در پهنه تاريخ مقدس ــ و نيز خانه علي و شهادتگاه حسين ابن علي راه نخواهيم برد، بلكه در بغداد شاهد بر تخت نشستن عضدالدوله ديلمي شاهنشاه شيعه مذهب ايراني و ساقط شدن خليفه عباسي، و نيز قوام گرفتن حكومت آميخته با مذهب صفوي و بر تخت نشستن شاه اسماعيل و رواج تشيع به ضرب ساطور و تبر قزلباشان و كشتارهاي هزاران نفري سني مذهبان ـ در حيطه واقعيت تشيع و تاريخ عيني و مادي ـ خواهيم شد.
در دنياي واقعيات تاريخي و فرهنگي و بر اساس متون پايه اي شيعي دنياي ولايت و امامت با اين تحليل و تفسيرها فاصله اي بسيار دارد.
در تفكر شيعي و از زاويه فلسفي ، دور ولايت از دور نبوت جدائي ناپذير و صفت ولايت در درون نبوت پنهان و رسول بر مومنان ولايت دارد و واسطه خالق و مخلوق است به قول شيخ محمود شبستري در گلشن راز:
نبوت در كمال خويش صافي ست
ولايت اندر او پيدا نه مخفي ست
فشرده تحقيقات هانري كربن درـ تاريخ فلسفه اسلامي ـ در اين باره قابل تامل است .
به اعتقاد متفكران شيعه ، ولايت ، نبوت ورسالت ـ به ترتيب و از داخل به خارج ـ سه دايره متداخل متحد المركزند. ولايت در حقيقت درون و قلب نبوت و رسالت است ، هر رسولي نبي و ولي هم هست ، هر نبي ولي هم هست ولي هر ولي فقط ولي ست ولي از آنجا كه ولايت قلب نبوت و رسالت، و باطن و معناي آن است در مقامي بالاتر از نبوت و رسالت قرار مي گيرد. به بيان ديگررسالت به معناي قشر است، نبوت به معناي مغز و ولايت به معناي عصاره اين مغز، با اين همه شيعيان دوازده امامي مقام ولي را بالاتر از نبي نميدانند ، آنان اعتقاد دارند در ميان سه خصوصيتي كه در رسول جمع است خصوصيت ولايت او بالاتر است و همين خصوصيت است كه به ولي منتقل شده است.
شيعه دوازده امامي نبي مرسل را بالاتر از ولي ميداند زيرا هر سه صفت در او جمع است و در همين جاست كه به عقيده شيخ حيدر آملي راه شيعيان دوازده امامي از شيعيان اسماعيلي جدا مي شود. اسماعيليان چون صفت ولايت را برتر از نبوت و رسالت مي دانند در نهايت به رجحان دادن ولي بر نبي وباطن به ظاهرراه بردند ولي شيعيان دوازده امامي با ايجاد تعادل ميان ظاهر و باطن راهي ديگر را در پيش گرفتند.
در شيعه پايان دور نبوت به معناي آغاز دور ولايت و بدون ولايت ، نبوت معنا و مفهومي نخواهد داشت. اين مقوله را بنا بر روايت شيعيان در آخرين سفر و سخنراني پيامبر در«حجه الوداع» ماجراي «غدير خم» و در ميان جمعيت انبوهي كه سخنان پيامبر را شنيدندمهر تاييد ميزند. از نبوت و جايگاه نبي و نبوت مطلقه پيش از اين سخن گفته شد. در ساده ترين شكل و فارغ از صدها حديثي كه پايه هاي امامت را از همان زمان حيات پيامبر در اذهان استوار كرده بود ، به باور شيعيان يعني پيروان امامت در مقابل خلافت ،سر پيچي از پيام و خواست پيامبر سر پيچي از خواست و اراده الهي بود.
در تاريخ مقدس و در باورهاي راز آلود شيعيان و عرفان شيعي پيامبر و دوازده امام پس از او از نوري واحد سرشته شده اند، ادامه نور الهي در وجود نبي و ادامه نور نبي را در ولي مي توان دنبال كرد ، در همين جا بايد تاكيد كنم تكيه صرف بر مبارز بودن امامان شيعه، و به زندان و زنجير افتادن آنها و مبارزات زينب عليه يزيد و همكارىهاى فاطمه با على در مبارزات سياسى و اجتماعى در نقطه محورى تفكر شيعى چيزى بر قدر و ارج امامان و معصومين شيعه نمى افزايد و تنها مى تواند زمينه ساز مشروعيت مبارزان شيعه و پر رنگ كننده هويت آنها بشود.
تاكيد بر نكته اى بْسيار مهم
درمحور ومركز فلسفه شيعه فارغ از مبارز بودن امام، چون امامان اول و سوم، و يا زندگى را چون امامان پنجم وششم در حيطه درس و بحث گذراندن ، فارغ از آنكه چون امام على هشت همسر و سى و دو فرزند داشته، و يا چون امام يازدهم يك همسرداشته باشند، امام موجودى مقدس است، از نورى الهى سرشته شده است، لنگر و جانمايه وجود است ومبارز يا مبارز نبودنش نه بر قدر او مى افزايد و نه از ارزش او كم مى كند و اينها چيزهائى است كه ما به دليل نيازهاى خوديا دوران يا شرايطى كه در آن قرار داريم روى آنها تكيه مىكنيم.
درچهارچوب انديشه و اعتقاد يك مسلمان مومن و صميمى پيامبر اسلام محور و مركز كل عالم هستى و خلقت جهان با اتكا بر لولاك لما خلقت الافلاك است.
اين پيام صريح خدا در قرآن راجع به محمد است و تاكيد بر اين دارد كه همانا اگر تو نبودى هستى را ــ با يكصد ميليارد كهكشان و با احتساب و تخمين اينكه هر كهكشان دويست ميليارد ستاره و سياره، يعنى مجموعا ده ميليارد تريليون ستاره و سياره دارد و با تمام عظمتى كه امثال انشتين و ماكس پلانگ و جان ففر بر آن تاكيد مى كنند و با تمام خوشه هاى كهكشانى و جهانهاى بى پايان ناشناس ــ خلق نمى كردم.
ساده انديشى است اگر فكر كنيم كه چنين مومنى با چنين اعتقادى ــ كه تمام اينها به خاطر وجود پيامبر اسلام و نه هيچكس ديگر خلق شده ــ نگاه خود را روى صرفا مبارزات عدالتخواهانه پيغمبر فيكس مى كند و مثلا از ازدواج پيامبر پنجاه و دوساله با عايشه نه یا چهارده ساله ويابا زينب بنت جحش پسر خوانده اش يا جنگها وكشتار يهوديان بنى قريظه و امثال اينها ، چنانكه بعضى از روشنفكران مذهبى دچار شك و ترديد مى شوند ، دچار تناقض و شك در دين و مذهب اش مى شود.
درذهن يك مومن مسلمان در نقطه اى كه پيامبر و امامان شيعه قرار دارند در مدار عظيم و شگفت انگيز فوق تناقض هيچ تناقضى تاب پايدارى ندارد. اينجا جائى است كه پر و بال تناقضات ــ چنانكه پر وبال جبرئيل در سفر معراج بنا بر روايات مسلمانان ــ در خطر سوختن قرار دارد و هيچ چيزى نمى تواند مقام و موقعيت محمد را زير علامت سئوال ببرد مگر آنكه مجموع اين دستگاه زير علامت سئوال برده شود. قدرت هولناك مذهب را وقتى كه بازيچه دست فقيهان قدرت طلب است تنها در بازيهاى سياسى وفتنه گريهاى دول خارجى نبايد جستجو كرد ، زير بناى نظرى و تئوريك شگفت آنگيز آن را هم بايد بازبينى كرد و به خطر آن هنگامى كه از حيطه معنويات و بحثهاى فلسفى و عرفانى پا بيرون بگذارد و ادعاى زعامت جامعه و جهان را بر اساس دستاوردهاى آسمانى خود داشته باشد بايد انديشيد.
اين اشاره اى به مقام و مرتبت فرا سياسى و فرا مبارزاتى پيامبر اسلام بود. پيامبرى كه جهان بى پايان به خاطر او خلق شده با ترازوى مبارزه و انقلاب و عدالتخواهى نمى تواند وزن شود. براى توزين مقام و موقعيت او بايد وسيله اى جست كه ابتدا از پس توزين حداقل ده ميليارد تريليون ستاره و سياره برآيد.
دنياى امامان و معصومان شيعه و مقام و مرتبت آنان نيز چنين است. امامت مقوله اى صرفا سياسى و مبارزاتى نيست . در دستگاه فلسفى و ارزشى شيعى امام دوم با ماجراى عاشورا وامام ششم با كارهاى تئوريك و زندگى آرام بناچارش هر دو امام اند ، ارج و مقام فاطمه و زينب در دستگاه فكرىحقيقى تشييع ــ و نه تشييع مورد علاقه و مورد قرائت خاص ما ــ زائيده قداست و آسمانى بودن آنها و نه مبارزات آنهاسست.
فاطمه دختر پيامبر اسلام ، فارغ از نفى و اثبات ما اگر هيچ برگ مبارزاتى در كارنامه زندگى اش نداشته باشد همچنان در وجدان معتقدانش فاطمه است، خون پيامبر در رگانش جارى است، مقدس است ، در وجدان شيعيان جايگاهى تغيير ناپذير و جاودانى دارد و به اين دليل با معيارهاى دستگاه ارزشى اسلامى شيعى ونه دستگاه اعتبارات تاريخى و مادىمعمول ،سيده النساء العالمين يعنى سرور زنان عالم در تمام زمانها و تمام مكانها و در ميان تمام نژادها و سمبلهاى تمام مذاهب و فراتر از تمام زنانى است كه حتى در قران بر ارج و موقعيت آنها تاكيد شده است.
در كادر اعتقاد يك مومن مسلمان شيعه او در نقطه اى قرار دارد كه تمام مثبتات در او جمع و تمام غير مثبتات از او به دور است. حال برخى از اين مثبتات در عالم واقع و در برابر چشمان آنسانهاى خاكى به ظهور رسيده و برخى از چشمها پنهان مانده است.
در رابطه با مقدسين و مقدسات اين حكايت خاص شيعه نيست و در هركجاى دنيا به سراغ شخصيتهاى مقدس مورد اعتقاد مردم برويم تقدس آنها را نه ناشى از جنبه هاى مبارزاتى زندگى شان بلكه به دليل اتحاد معنوى آنها با نقطه اصلى وجود يعنى خدا در باورهاى مذهبى مردم است، و راز پايدار ماندن مقام و موقعيت آنها نيز جز اين نيست. در چهار چوب دين و مذهب اتكا صرف بر جنبه هاى مبارزاتى مقدسين، ممكن است براى ما پايه و پيشينه اى سياسى و مبارزاتى درست كند ولى ما راسرانجام به بن بست و به قول معروف به سرودن شعرى مى كشاند كه دست آخر در قافيه اش گير خواهيم كرد.
مثالها را خيلى ساده مى توانيم پيدا كنيم و در مثل مناقشه نيست. در رابطه با مبارزه و رنجهائى كه قديسان مسلمان و مسيحى و... تحمل كردند بسيارى از انسانهاى معمولى فراتر از آن را تحمل كرده اند. شكنجه ها و رنجهاى بسْيارى از قربانيان اردوگاههاى مرگ«آشويتس» و«تريبلينكا» و «بوخنوالد» د و نيز شكنجه شدگان دستگاههاى تفتيش عقايد در اسپانيا و شورشيان استقلال طلب در سر زمينهاى تحت سلطه امپراطورى عثمانى بالاتر از رنجهاى مسيح و قديسان مسيحى و با آنها قابل مقايسه نيست.
كافي ست سرى به يكى از موزه هاى مربوط به شكنجه بزنيد و يا مقدارى در اسناد و مدارك جستجو كنيد . خيلى زود حقايقى را خواهيد دانست كه شكنجه ها و رنجهاى مقدسين در برابر آنها كمرنگ خواهد شد.
در اسپانيا در قرون وسطى در باره بسيارى از متهمان «شكنجه چرخ» اجرا مى شد. يعنى نخست تمام استخوانهاى متهمان با چكشهاى چوبى خرد مى شد و سپس پيكر خرد شده متهمان رادر روى چرخ ارابه اى قرار مى دادند وآنرا بر روى تيرى چوبى نصب مى كردند تا مردم كوچه و بازار چندين روز شاهد جان كندن رنجبار محكوم بشوند. پوست كندن و كباب كردن محكومين از شيوه هاى معمول شكنجه در باره شورشيان و مرتدان بود. در اسپانيا جلادان با چيره دستى، چوب سر تيزى را از مقعد محكومين داخل كرده و طورى آن را ازعضلات ميان شانه ها خارج مى كردند كه محكوم به سادگى نميرد. محكوم را در اين حالت چون درختى در زمين مى كاشتند تا طى چند روز جان بدهد . « گويا» نقاش بزرگ اسپانيائى تابلوهاى تكان دهنده اى در اين باره دارد. قرار دادن محكومين در قفسهاى آهنينى كه درب آن براى هميشه قفل مىشد و آويختن اين قفس از فراز برجها و اندك غذا و آبى به محكوم رساندن تا طى ماههاى متمادى رنج بكشد و جان بدهد از شيوه هاى معمول شكنجه هاى قرون وسطا بود. در دستگاه انگيزيسيون براى زجر كش كردن محكومين باتومى كوتاه را از طريق مقعد محكومين به راست روده او وارد مى كردند . در انتهاى اين باتوم ضامنى وجود داشت كه با فشردن آن چندين تيغه تيز بيرون مى جهيد و از درون راست روده محكوم را پاره مى كرد و موجب مى شد طى مدتى كوتاه يا دراز محكوم با رنج بْسيار جان بدهد. از اين نمونه هاى هولنك فراوان است و تاريخ توحش و جنايت و قساوت و بويژه جنايتها و قساوتهائى كه به بهانه مذهب اعمال شده مرزهاى شگفتى را طى كرده است.
از قرون وسطى به ايران شاه و خمينى باز گرديم. بْسيارى از زندانيان سياسى زندانهائى بْسيار طولانى تر از زندانهاى امامان شيعه و مقدسين و مقدسات ساىر كشورها تحمل كرده اند.
داستان صفر خان را كمتر كسى است كه نداند و ماجراى شمارى از زندانيان مبارز توده اى چون ابوتراب باقر زاده و رضا شلتوكى و امثال آنها كه پس از تحمل يك ربع قرن زندان در دوران شاه، در دوران خمينى به جوخه تير باران سپرده شدند ماجرائى پنهان نيست. رنجهاى بْسيارى از شكنجه شدگان زندانهاى خمينى بسا بالاتر از رنجهاى اسيران كربلاست. اسناد تاريخى به روشنى و فارغ از بزرگنمائى هاى مخصوص منبر، مى گويند پس از كشتارها و قساوتهاى ميدان جنگ، در زمانى نه چندان پس از آن يزيد با تمام شقاوتش در رابطه با اسيران نرمش نشان داد و رفتارى ديگر در پيش گرفت . رفتارى كه با رفتار خمينى و پير وانش قابل مقايسه نيست. رنجهاى بْسيارى از مادران ايرانى در طول حكومت آخوندها در مدارى بالاتر از رنجهاى زينب قرار دارد، ولى هيچكدام از آنها در وجدان مذهبى مردم نمى توانند به جايگاه مسيح و شهيدان كربلا و زينب نزديك شوند زيرا با منطق خاص مذهب، ارزشهاى معصومين ناشى از ذات و ماهيت خاص آنها ونه كارنامه مبارزاتى آنهاست. براى درك اين ماجرا مى توانيم اندكى از كادر دستگاه فكرى مورد علاقه خود دور شويم و به واقعيات اجتماعى و مذهبى در كادر مردم توجه كنيم ، بدون شك حقايق با ما سخن خواهند گفت.
اما از عرصه تاريخ مقدس خارج شويم وبه عرصه تاريخ عيني و مادي باز گرديم.
سكوى سوم سكوئى خاص امامان
شيعه البته امام و ولي را «معصوم» و خلاصه شده در «علي ـ به عنوان ركن اصلي امامت ـ و يازده تن از اخلاف» او دانسته و بدون پرده پوشي تمام آنها را از «نوري واحد و الهي» سرشته مي داند و تمام عواطف خود رانثار آنان مي كند، اما فارغ از دنياي پر راز و رمز يك فرد با اعتقاد شيعه ، با نگاه كسي كه در عرصه عيني تاريخ در كنكاش است نكات جالبي در تشييع نظر ما را جلب خواهد كرد.
اصول توحيد و نبوت و معاد در ميان مسلمانان اختلافي بر نمي انگيزد، آنچه اختلاف بر انگيز است مقوله «عدل» است كه در تشيع دقيقا در جوار«امامت» قرار دارد، در حقيقت با آن آميخته است و به عنوان اصلي از اصول شيعه قابل چشم پوشي و پنهان كردن نيست.
در كشاكش شديد ي كه پس از درگذشت پيامبرو ماجراي شوراي « سقيفه» و انتخاب ابوبكر آغاز شد ، يكدستي مسلماناني كه با وجود پيامبر اختلافات خود را بارز نمي كردند در هم شكست . هر گروه و هر فرد با حجت و دليل خاص خود پا به ميدان گذاشت و در اين ميان تشيع با مقولات عدل و امامت و اعلام پيوند ناگسستني اين دو مقوله با قرآن پا به عرصه تاريخ نهاد و زاده شد. در همين جاست كه بايد دوباره تاكيد كنم كه ايران زادگاه حقيقت تشيع نيست و جائي ست كه واقعيت تشيع در آن به دلائل تاريخي حاكم بر ايران و وضعيت مهاجران شيعه شكل گرفت و تن و توش پيدا كرد.
قرنهاست كه آخوندها بر فراز منبرها از پايمال شدن حق بني هاشم و غصب امامت داد سخن مي دهند ولي هرگز به اين نپرداخته اند كه چرا پس از بر سر كار آمدن بني عباس كه از تبار خوني هاشم بودند مبارزات شيعه شدت گرفت و بنا بر روايتهاي شيعي هشت تن از امامان شيعه در زندانها و پادگانهاي بني عباس جان باختند و يا تحت فشار قرار داشتند. تفكر شيعي با پا فشاري بر امامت و امام عادل و تكيه بر عدل از حيطه برداشتهاى آخوندي خارج شده ودر پهنه تاريخ مادى و واقعى وزني تاريخي به خود مي گيرد.
امامت در زمينه تاريخ عيني شيعه هم نوعي «نگاه فلسفي»به ماجراي حيات و مرگ وهم گونه اي از «نگاه سياسي» به اجتماع و حكومت در رابطه با دوازه امام معصوم شيعه است.
بنا و بنيان شيعه با سر پيچي از خلافت و نفي حكومتي كه كاملا زميني ست ولي ادعاي آسماني بودن دارد شروع مي شود. اندك زماني پس از شروع خلافت و به ويژه در دوران بني عباس عصا و رداي پيامبرـ سمبل الوهيت و آسماني بودن ـ آذين دست و دوش خلفا شد و خلافت كه در عبور از روزگار چهار خليفه نخست، به خلافت اموي پيوند خورده بود پس از سقوط امويان در دوراني طولاني درسلسله عباسي ادامه يافت وپس از زوال عباسيان به دست مغولان در رستاخيز مجدد خود سرانجام به ميراث به خلفاي عثماني رسيد و به استحكام امپراطوري عثماني ياري فراوان رسانيد.
شيعه نيز تمام رازها و نيروهاي مورد باور خود در تاريخ مقدس را به ميدان كشاكش و جدال در پهنه تاريخ عينى آورد و امامان خود به ويژه نخستين امام را به عنوان سرچشمه امر امامت در افقي از الوهيت قرار داد. در دوران شكل گيري شيعه، آسماني بودن خلافت مساله اي بود كه دستگاه خلافت آنرا تبليغ مي كرد. شيعه نيز به طور قوي و عميق بر «حقيقي بودن» و «غير اعتباري بودن» امامت تاكيد كرد و آن را از مجراي خاصي گذرانيد كه ورود به حيطه آن جز براي« دوازده تن مشخص» ممنوع و محال گرديد. ويژگي هاي امامان در متون شيعي در بسياري اوقات بسيار شگفتي آور است، برخي از ويژگي هاي ـ كمتر شگفتي آور ـ امام و امامت بر اساس متون و اسنادقابل دسترس و مورد اعتقاد شيعه و در نظرگاه شيعه دوازده امامي اين هاست:
نور خدا، ركن زمين،حقيقت ملكوتي، آستانه و گذرگاه به سوي خدا، دارندگان حكمت لدني . راهنمايان معاني مكتوم ، اصل حقايق مكتوم ، محل ملاقات و رفت و آمد فرشتگان، كشتي نوح،ضور تجلي و ظهور خدا، آيت و والي خدا، امامت امري آسماني ست، امام در شكل بشري عادي ولي در نهان انساني فرا عادي ست ،امام در ارتباط با خدا ، قيم و مفسر حقيقي قرآن ،محدثون،فقها و غلماي حقيقي، نورهاي قلوب مومنان، گواه خدا ، تنها راهنماي واقعي ، ولي امر و خليفه خدا،اطاعت از امام واجب است، راسخ در علم ،وارث قرآن ،كانون علم و وارث دانش حقيقي و وارث تمام دانشهاي پيامبران، حامل تمام كتابهاي آسماني ، داناي اسامي پنهان و اعظم خدا، شارح حقيقي قرآن و قرآن مجسم است، خلافت در اولاد او موروثي ست، ولي نه در تمام آنها بلكه در دوازده تن مشخص كه آخرين آنهابا غيبت و ظهور خود جامعيت جهان و عدالت را پس از تفرقه و ظلم نويد خواهد داد.
با اين اندك كه نمونه اي از بسيار است و در تمام كتابهاي شيعه قابل دسترس و مورد اعتماد تمام معتقدان به تشيع است ، متوجه مي شويم كه آخوند كه سهل است ،هيچ انسان ديگري هرچند جامع تمام كمالات علمي و اخلاقي و انساني و مبارزاتي روزگار خود باشداذن دخول و اجازه ورود به اين كادر را ندارد، و با ورود به اين حصار و حريم الهي كه مختص دوازده امام معصوم و مورد نظر خدا ست به لعنت خدا دچار خواهد شد و مهر كذاب و غاصب بر پيشاني اش خواهد خورد.برجسته ترين و پاكيزه ترين شيعيان تنها و تنها مي توانند ادعاي پيروي از دوازده امام معصوم شيعه را داشته باشند و هرگز نمي توانند وارد اين حريم بشوند يا ادعا كنند كه به عنوان نايب تام و تمام امامان تمام مسئوليتهاي مربوط به دوازده امام معصوم به آنان سپرده شده است و به اين بهانه اراده معتقدان به تشيع را زاد و توشه قدرت طلبي خود و رسيدن به مسند قدرت اجتماعى و سياسى بكنند .
يك بار ديگر به برخي از مختصات امام و امامت كه در بالا اشاره شده است مراجعه كنيد و يا براي تحقيق بيشتر كتابهاي پايه اي شيعه را ورق بزنيد و به باب هاي حجت و امامت نظر كنيد تا در افتادن به ورطه هاي لعنت و هلاكت و نيز مضحكه و فلاكت را در صورت ورود به حريم امامت ، از نظر شيعه بيشتر ادراك و احساس كنيد. راستي كدام انسان معمولي خاكي ميتواند ادعا كند كه مثلا، نور خدا، دارنده علم لدني ، وارث تمام دانشهاي پيامبران، حامل تمام كتابهاي آسماني و… است . اين تيترها و مختصات در رابطه با امامان براي معتقدانشان شك و شبهه اي بر نمي انگيزد ، اين مختصات دوازده امام شيعه را در افقي فلسفي و عاطفي و مذهبي و فرا مادي قرار داده و جايگاهي پر عظمت و غير قابل تكرار در آنسوي قيل و قال دنياي مادي و سياست و تجارت ،به آنان بخشيده است، اما همين مختصات ميتواند ديگراني بجز حلقه معصومين شيعه را در نهايت و فرجام كار در افق مضحكه قرار دهد. شايد يكي از فلاكتهاي خميني و امثال او اين بود و هست كه متوجه خطرات هولناك پا گذاشتن به اين دايره نبودند و نيستند ،و لاجرم با سوداي نيابت معصومين پا به دايره ممنوع گذاشتند و از طلبه اي و ملائي عادي كه مى توانست به رتق و فتق امور معنوى مردم بپردازد به جنايتكاري خونريز و ناپيدا كرانه استحاله شدند، جاي اريك فروم و امثال او سبز باد كه زنده نيستند تا در پي كشف خطرات هولناك « قدرت» به سرنوشت ملاياني امثال خميني كه به حيطه اقتداري مرموز پا گذاشته اند، بنگرند. اگر اين جايگاه و مختصات آن را درست بشناسيم به روشنى خواهيم ديد كه اختيار از دست كسى كه پا به اين صحنه ممنوع بگذارد بزودى خارج خواهد شد و قانونمندى هاى اين صحنه او را تا پايان كار كه تبديل كردن او به يك ديكتاتور هولناك و غير قابل كنترل است خواهد برد.
سخن آخر در اين زمينه اينكه بايد بار ديگر تاكيد كنم كه، در حيطه تاريخ مقدس و در نگاه فلسفي شيعي ، افق توحيد و مفهوم خدا،ادوار نبوت و مقوله امامت و ولايت به نحو بسيار پيچيده اي در هم آميخته و از هم تفكيك ناپذيرند، اگر اندكي از بحث هاي آخوندي عبور كنيم و به عمق برويم اين حقيقت را به خوبي در متون اصلي و فلسفه شيعه دوازده امامي ملاحظه خواهيم كرد. در يك تصوير و بر يك ستون و پايه واحد فلسفي ما نظاره گر سه سكو هستيم، سكوي نخست جايگاه مفهوم خدا و توحيد است، بر دومين سكو شاهد ادوار نبوت مي شويم و بر سكوي سوم مي توان مفهوم امامت و ولايت را پي گرفت، اين مجموعه قابل تفكيك نيست و با نفي و يا تغيير در هريك از اين سكوها ،تمامي ستون و تمامي مقوله، از ازل توحيد ،تا ابد رستاخيز و معاد ، نفي و ناپديد خواهد شد. اين سه سكو در حيطه تاريخ مقدس و الوهيت و تقدسي مطلق قرار دارند ـ و به دليل همين تقدس مطلق و جاي داشتن در حيطه فرا بشري و الوهيت، عليرغم تمام افت و خيزها و فراز و نشيبهاي تاريخي و مفاسد ايجاد شده توسط مذهب رسمي و دولتي ريشه هايشان در عواطف نيرومند و سالم بر جا مانده است ـ در كنار اين سه سكوي مقدس، سكوي چهارمي كه مكان جلوس ولي فقيه ، آيت الله، ولي امر مسلمين و… باشد وجود ندارد. شايد در همين جا بتوان تفسير و تاويل رواياتي از اين دست كه « آن كس ـ مسلماني ـ كه بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد چون مردگان دوران جاهليت از دنيا رفته است» و نيز «خداوند پيامبران و امامان را از نور واحد خود خلق كرد» را در يافت .
اينها و بسياري ديگر از محتوي و درونه تشيع، در دايره جنگ و جدال يك مناقشه بر سر ارث و ميراث و اصالت خون نمي گنجد. دعوا بر سر باغ فدك و قطعه زميني كه از آل علي به غارت رفت وحكاياتي كه ملايان بر سر منبر مستمعين را با آن مي گريانند نيست، اگر تشيع را به عنوان يك دستگاه فكري در نظر بگيريم ، مقوله امامت ديدگاه تاريخي و فلسفي او را باز گو مي كند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر